سلام حضرت دلبر !
سلام فرزند کوثر !
زمین که لطف ندارد !
از آسمان چه خبر ؟
اللهم عجل لولیک الفرج بیشتر »
آرشیو برای: "بهمن 1394"
اطاعت اگه مستمر باشه ، نتیجه اش عبودیت و بندگی است !
اطاعت که سهله ، لامپ هم اگه مدام خاموش و روشن بشه ، می سوزه !
بهتره نگیم : پس چرا بعد این همه سال به جایی نرسیدیم ! بیشتر »
- بفرمایید شما به جای من بنشینید !
- ممنون الان می رسیم ! راهی نیست !
این ها جملاتی بود که بین من و دوستم رد و بدل شد ، وقتی داشتیم با اتوبوس تا سر فلکه می رفتیم وجا نبود و من سر پا ایستاده بودم .
* پس لطفاً کمی صبر کنیم ، الان به آخرت می رسیم !… بیشتر »
بعضی ها زندگی می کنند ، وسطش یک کم بندگی می کنند !
بعضی ها بندگی می کنند ، وسطش یه کم زندگی می کنند !
تعداد کلمات هر دو جمله یکی است ، ولی تفاوت از زمین تا آسمان است !
زندگی هر دو گروه هم یکی است ، زیاد فرقی ندارد ، ولی تفاوت از فرش تا عرش است ! بیشتر »
سر جای اول مال کسیه که برای خدا کار نکرده !
برای کسی که برای خدا کار کرده ، حتی اگر صد بار شکست بخوره و میلیاردها تومن متضرر بشه ، سر جای اولی وجود نداره !
اون همه ی راهو رفته و رسیده ! هر چند کسی جز خدا نفهمیده ! بیشتر »
1) برای خانواده شهید محمد اینانلو :
شاید دیر برسی و همایش و کنفرانس و سخنرانی و مهمانی و عروسی و عزا و . . . تمام شده باشد ، ولی عاشورا که تمام شدنی نیست ! پس بهانه ای برای دیر رسیدن نیست !
کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا ! بیشتر »
می دانم گرقتاریهایت زیاد است و مشکلاتت فراوان !
نگران یمن و سوریه و عراق و لبنان و فلسطین و افغانستان و پاکستان و نیجریه و . . . هستی !
پس زیاد مزاحمت نمی شوم ! فقط خواستم بگم : من هم بریده ام ! یا صاحب الزمان عج ! بیشتر »
از قدیم گفتند و خوب هم گفتند : مال بد بیخ ریش صاحابش !
در لمعه دمشقیه هم نوشته اند : بنده فراری را هر کس پیدا کند ، مال مولای اوست !
و قد اتیتک یا الهی بعد تقصیری و اسرافی علی نفسی ! بیشتر »
بر من حرام باد ، هر آنچه که جسمم از آن لذت برد و روحم در عذاب و تعب افتاد !
اِ اینجوری که عمرم به حرام بازی گذشته ! بیشتر »
داشتم نگاه می کردم :
دختر کوچولوی یک ساله ای که اصلاً نمی تونست حرف بزنه ، لباس مادرشو گرفت و مادرشو با زحمت به سمت یخچال برد و بعد اونو به یخچال چسبوند ! خندیدم و گفتم : چرا اینجوری می کنه ؟ مادرش گفت : وقتی گرسنه یا تشنه باشه ، اینکارو می کنه ! … بیشتر »
خوب دیگه وقت رفتن است !
خدا صدایم می کند !
درهای را برای ملاقات باز کرده اند !
خدا اذن ورود داده است !
فرشتگان جا بجا می شوند !
وقت اجابت دعاست !
کسی قصد شفاعتم را دارد !
طبیعت عبودیت را یاد آوری کرده است !
منظورم این است دارند اذان می دهند !… بیشتر »
اصلاً به فکرت خطور کرده ، مادرت زیر آبتو بزنه و فرشو از زیر پات بکشه ؟ ابداً !
خدا که از مادر مهربونتره !
حیف که ما در شادی ها و پیروزی ها و موفقیتها و قدرتمندی ها و . . . نمی تونیم خدا را ببینیم و فقط خودمون می بینیم ، و گرنه خدا نمی گذاشت به پای… بیشتر »
سر بالایی برای کسی هست که در دره قرار داره و غیب برای کسی هست که از شهود بی بهره است !
بهتر است بجای اینکه به خدا اعتراض کنی چرا این اینجوریه و اون اونجوری ! کمی جایت را تغییر دهی ! بیشتر »
اگه هزار سال دو قطعه آهن یا چوب یا سنگ یا پارچه یا . . . را کنار هم بگذاری و هزار سال دیگه هم براشون سخنرانی کنی که بهم جوش بخورند ، بی فایده ست !
خدایا شکر که تمام جراحتها و بریدگی های جسمم را التیام دادی و مرمت کردی و استخوان شکسته ام را… بیشتر »
خیلی ها فکر می کنند ، هر چقدر در خوردن خوابیدن و انواع لذتها و رفاه پیشرفته تر باشند ، انسان ترند ، در حالی که شدت در کمیت ، کیفیت را تغییر نمی دهد !
رنگ مشکی هر چه غلیظ تر بشود ، به سفید مبدل نمی شود !
و نقطه انحراف همین جاست ! زیرا فکر می کنند ، شدت… بیشتر »
خواستگاری رفتن خیلی خوبه ! گل و شیرینی و لباس خوشگل و عطر و . . . اما برای پسر و یا برادر ، نه برای پدر ! !
مادرهای سفر کرده را یاد کنیم با یه گل صلوات . بیشتر »
تا حالا شده که گوشی تلفنی که سیمش قطع است ، برداری و ساعتها حرف بزنی ؟ حرفم خیلی خنده دار بود ؟ !
میگم اول سیم را وصل کنیم بعد دعا کنیم تا جوابی از خدا بشنویم !
اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعا !
بیشتر »
3) هر گاه دشواری های زندگی بر من رو می آورد و از رنج روزگار آزرده می شوم ، از اندوه خود به آستان علی پناه می برم ، زیرا او پناه هر درمانده ای است !
فؤاد جرداق… بیشتر »
2) اگر این خطسب بزرگ ( امام علی ع ) در عصر ما هم اکنون بر منبر کوفه پا می نهاد ، می دیدید که مسجد کوفه با آن پهناوریش از اروپائیان موج می زد ، می آمدند تا از دریای سر ریز دانشش ، روحشان را سیراب کنند !
… بیشتر »
1) مگو تنها دوستداران علی شیعیان هستند ، بلکه هر کجا که شخص با انصافی باشد ، شیعه و پیرو علی است !
… بیشتر »
کاسب قدیمی محلمان به پدرم زنگ زد و گفت : شماره تلفن امام جماعت مسجد را دارید ؟ یک مشکلی در دادگستری برایم پیش آمده و می خواهم ببینم ایشان کارم را می تواند درست کند یا نه ؟
من که داشتم صحبتهای او را می شنیدم با خودم گفتم : اگه اون سال به سال پاش تو… بیشتر »
درختان را دیده ای چطور هرس می کنند ! کشاورز دانا می داند که هرس باعث رشد و شکوفایی و ثمر دهی درخت می گردد ، هر چند به ظاهر کار درد آوری است ! خدواند نیز با مشکلات و گرفتاریها دارد ما را رشد می دهد و هرس می کند !
مگر ندیده ای که در درد و رنجها… بیشتر »
خدایا روا مدار آنان که معصیت تو را می کنند و تو را به یکتایی نمی پرستند ، بر من منّت گذارند و بر من دستی داشته باشند و نخواه که من دست نیاز به سوی آنان بگشایم ! بلکه چنان کن که آرامش دل و الفت جان و بی نیازی و کفایتم به تو و نیکو کارانت وابسته باشد… بیشتر »
استاد انصاریان عادت دارند دعای کمیل را در تاریکی مطلق بخوانند و هر بار که به مسجد محل ما آمده اند ، تمام چراغهای مسجد را خاموش کرده اند .
ایشان نقل می کنند ، روزی در دعای کمیل گفتم : خداوند فرموده که هر کس یک قدم به طرف من بیاد ، من 20 قدم به سمتش… بیشتر »
وقتی به منصوره زنگ زدم و گفتم ، میام ببینمش ، خیلی خوشحال شد و گفت که بعد ظهر خواهرش میاد ببره خونه شون تا حمومش کنه !
آخه منصوره مشکل جسمی مادر زادی داشت و معلول بود . البته همه معلول خدا هستیم ! ولی منصوره قادر به راه رفتن نبود و خوب نمی تونست… بیشتر »
داشتم فکر می کردم چه کارهایی هست که رضایتمندانش از همه بیشتر است ؟
وقتی بارون میاد، چند نفر خوشحال و راضی می شوند ؟
وقتی هوا خنک و بهاریه ، چند نفر خوشحال و راضی می شوند ؟
وقتی یارانه را واریز می کنند ، چند نفر خوشحال می شوند ؟
وقتی داعش در… بیشتر »
وقتی دستهای من با سبزی و گل و گیاه و نخود و عدس و لپه و . . . بیگانه است و همه چیز را پاک شده می خرم !
وقتی دستهای همسرم با خاک و چوب و سنگ و . . . بیگانه است و فقط با رایانه و کاغذ و قلم و . . . سر و کار دارد ! و همه ی کارها را باغبان و کارگر انجام… بیشتر »
داشتم درس اراده را می دادم . آموزش کلام اسلامی ، بحث صفات الهی ، اراده الهی .
من هر وقت این درس را می دهم دوست دارم گوشه ای بنشینم و زار بزنم . در درس آمده است که خداوند دو گونه اراده دارد :
اراده تکوینی : که خداوند خلق موجودات را در عالم تکوین… بیشتر »
من دقت کرده ام ، مکث من نزد افرادی که می بینم ، به اندازه شدت و ضعف ارتباطم با آنها بستگی داره ! هر قدر دوست داشتنی تر باشند ، زمان بیشتری را با آنها سر می کنم !
خانم سمیعی همسایه ته کوچه مون است و گاهی در جلسات او را دیده ام ، وقتی او را می… بیشتر »
توی راه برگشت به خونه بودم که ، پلیس موتور سوار ماشین پژویی را متوقف کرد . از قیافه تابلوی راننده پژو و پوشش پلیس ، متوجه شدم باید چیز مهمی باشه . پلیس جوان کلاه مشکی را به سرش کشیده بود ، از اون کلاهها که فقط دو تا چشم و دهنشون پیداست .
من فکر… بیشتر »
عصر جمعه ، هیچ شادی و سرور و هیجانی از بار غم نیامدنت نخواهد کاست ! این غصه ی نیامدنت ، مثل سقف نیست که بالای سرمان باشد ! مثل لباس نیست که برتن مان باشد ! مثل خون است که در هر تپش قلبمان به سرزمین وجودمان روانه می شود !
هرگز در ما اندک جایی را… بیشتر »
هر جا که بخوام برم ، حتی اگه مکه یا کربلا یا دمشق باشه ، میدونم وقتی از در خونه بیرون اومدم ، باید از کدوم سمت برم !
اما یا صاحب الزمان ! برای عرضه ی حاجت به تو ، از در خونه که بیرون اومدم ، کدوم طرفی برم ؟ من مدتهاست که در کوچه های تنهایی… بیشتر »
مطمئن هستم خیلی دوست داری یه جوری تلافی بی ادبی های نتانیاهو وحشی و اوبامای ترسو و جان کری حیله گر و وندی شرمن ورّاج و هیلاری کلینتون مزخرف و جاش ارنست گستاخ و اردوغان منافق و . . . بکنی !خوب ! پس در این مورد به توافق رسیدیم !
یه راه حل ساده !… بیشتر »
برای عروسی به شهرستان دعوت شده بودیم . مجالس عروسی ما مختلط نیست و قسمت خانمها و آقایان از هم جداست . ولی خانوم میانسالی که خیلی تلاش می کرد خودشو 14 ساله نشون بده و لباس برهنه ای هم پوشیده بود ، سرشو توی قسمت آقایان کرده بود و با شوهرش سه تیغه ی… بیشتر »
تا حالا حتماً انار ترش و شیرین و یا خورشت فسنجون ترش و شیرین خوردی !
داشتم وصیت نامه ی یه خانوم مؤمن می خوندم که وقتی شوهرش فوت کرده بود ، تازه فهمیده بود که شوهرش چقدر بدهکاره ! وقتی مراسم ختم تموم شده بود ، زن آپارتمانو با کلیدش به طلبکارها تحویل… بیشتر »
آقا اجازه : غایبه !
وقی آفتاب در میاد ، حاضر غایب می کنه تا ببینه کی خوابه ، کی بیدار ! اونهایی که وقت طلوع آفتاب خوابند و نمازشون قضا شده ، از کلاس معرفت غایبند !
شما هم توی خونه تون غایب دارید ؟ بیشتر »
یه دختر کوچولوی کلاس اولی بانمکی بود که حوصله نداشت دیکته بنویسه ! یه روزی توی دیکته اش که سه خط هم نمی شد ، 17 شده بود . مادرش بهش گفت : این چه نمره ای که گرفتی ؟ دخترک گفت : خوب 17 هم گناه داره . اگه من اونو نگیرم ، پس کی اونو بگیره ؟ … بیشتر »
کنار دیوار باغچه مون معمولاً خس و خاشاک جمع میشه و آفتاب هم نمی بینه !
با اینکه کنار دیوار هیچ وقت دیده نمی شه و کسی به اونجا رسیدگی نمی کنه ، ولی یه گل کوچیک قشنگ ، سر در آورده بود . کسی اونو نکاشته بود و بهش آب نداده بود ، ولی از آب بقیه… بیشتر »
6 ) من ناسپاسم : برای ملاقات بیمارستان رفته بودم . توی طبقات گیج می زدم ! به طبقه ای رسیدم ، سر در طبقه این بود : بخش بیماریهای ناشناخته ! فضولی ام گل کرد !
_ ببخشید این طبقه مال کدوم مریض هاست ؟
_ اونهایی که دقیقاً معلوم نیست چه مشکلی دارند ! و… بیشتر »
در باره این مطلب فقط بالای چهل ساله ها نظر بدهند !
" بعضی ها پول می دهند و برای اسلام کار می کنند و بعضی پول می گیرند و برای اسلام کار می کنند ! "
خیلی خوب شد که مقداد و ابوذر و سلمان و مالک اشتر و عمار یاسر و میثم تمار و حجر بن عدی و .… بیشتر »
فکر کنم ربطی به گلهای خانه ام و مرغ عشقم و گربه روی پشت بام که تازه زاییده و گنجشکهایی روی درخت حیاط مان که در سرما چیزی پیدا نمی کنند و همسا یه ام و رفتگر کوچه مون و و راننده تاکسی و طلاب مدرسه و همکارانم نداشته باشه ، که من خیلی ناراحتم ! … بیشتر »
خدایا ! اگر همه غصه ها و دردها و مشکلات و نابسامانی ها و ترس ها و سختی ها و غربت ها و بی کسی ها و تنهایی ها و آوارگی ها و مصیبت ها و . . . بهانه ای بوده که ما با تو حرف بزنیم ! چه اشتباه بزرگی را مرتکب شده ایم که این را نفهمیده ایم !… بیشتر »
عصر یکی از روزهای تابستان بود و من توی بیمارستان بودم . نگران و مضطرب در بخش انتظار نشسته بودم . زنی حدود 35 ساله ولی درب و داغون وارد بخش شد . هراسان بود و درد کلافه اش کرده بود . با هر کسی که می دید صحبت می کرد ، انگار که آدرس می پرسید . به طرف… بیشتر »
بعضی وقتها با حسرت به ماه نگاه می کنم ! ساکت و با هیبت در گردش است و انوار تسبیحش دائم می تابد ! ماه هم مثل خورشید شاهد روز عاشورا بوده است !
من شنیده ام که خیلی ها وقت رفتن به خود گودال قتلگاه امام حسین علیه السلام… بیشتر »
زیر زمین خانه مان چه خبر است ؟ هر دو خوب می دانیم چه خبر است و بهتر است آبرو داری کنیم و حرفی نزنیم ! دنیا زیر زمین هستی و مغرب وجود است ! در روایت است خدا به دنیا به نظر لطف نگاه نکرده است ! و در روایت است : اگر… بیشتر »
اگر یک روز خیلی گرمی ، در کویر ماشینت خراب شود و آذوقه ات تمام و گوشی همراهت آنتن ندهد ، چه کسی را صدا می کنی ؟ پدرت ؟ مادرت ، فرزندت ؟ هر کس را صدا کنی ، همان برایت می ماند !
پشت در اتاق عمل جراحی ، چه کسی را صدا می کنی ؟ هر کس را صدا کنی ،… بیشتر »
ریاست ، وزارت ، وکالت ، موفقیت ، پیشرفت ، ثروت ، قدرت ، حشمت ، مکنت ، هیبت ، شهرت و . . . همگی زمانی ارزشمند است که درد امانت را نبریده باشد !
درد بی امان که آمد : به بهترین مجالس و محافل دعوت باشی ، با بزرگترین انسانها قرار داشته باشی ، بلیط… بیشتر »
داشتم فکر می کردم چرا دائم الوضو بودن چرا برای اولیای الهی اهمیت داشته است :
شاید وضو به آب زدن برای رد شدن از دنیاست !
شاید وضو تذکر حسی برای ، بیدار شدن از خواب است !
شاید وضو رجوع به آبی است که هستی از آن خلق شده است !… بیشتر »
صدای مادر توی گوشم مانده بود که به پسرش می گفت : اون زهرمار بذار زمینو و بیا سر این فرشو بگیر ! منظورش گوشی همراه بود ! من داشتم فکر می کردم : بچه ها تقصیری ندارند که ! اگه گوشی همراه فقط بالای درخت آنتن می داد و بچه ها باید نردبون می… بیشتر »
یه خانومی وسواس زیاد داشت و خودش و بقیه رو عاصی کرده بود ! او را نزد بزرگی می برند . او به زن می گوید : خانوم ! اگر چیزی نجس باشد ، در صورت خشک بودن ، نجاستش سرایت نمی کند . مگر نشنیده ای : الخشک مع الخشک لا یتچسبک ! ! ! … بیشتر »
یه آقایی خونه ای می ساخت ، از شهرداری براش نامه اومد . رفت ببینه چه خبره ! بهش گفتند چند ده میلیون جریمه ساخت و ساز شماست . اون برگشت به خونه ولی توقع این همه جریمه را نداشت . خیلی ناراحت بود ، اون قدر که همون شب فوت کرد ! … بیشتر »
من تازه وبلاگ نویس شدم و چیزی بلد نیستم . همین وبلاگ رو هم دوستم برام ساخت . وقتی به وبلاگ های شما سر می زنم ، ماتم می برد ، مثل روستایی که با بقچه ی زیر بغل ، به زعفرانیه تهران آمده و کنار یک برج ، گردنش رو به آسمان خشک شده است .
توی وبلاگ های… بیشتر »
نمی دونم چرا بعضی وقتها آدم نمی تونه بعضی چیزها رو تغییر بده ! انگار بفکر آدم نمی رسه ! حبوباتم توی سطل های کوچیک بودند و کابینت هم تنگ و باریک ! هر دفعه برداشتن نخود یا لپه یا . . . 65 سطل را معاینه می کردم ! عقلم هم نمی رسید که ماشین شاستی بلند… بیشتر »
5) همایش ناشنوایان بود . صدا وسیما به این مناسبت برنامه ویژه ای را پخش می کرد . در آن همایش مجری از ناشنوایان سوال می کرد که آرزو دارند برای اولین بار چه صدایی را بشنوند ؟ یکی می گفت : صدای اذان ، دیگری می گفت : صدای فرزندم و دیگری می گفت : می گفت :… بیشتر »
گاهی وقتها باید از خدا بخواهیم که اوضاع زندگیمون همینطور که هست ، بمونه . چون همین الان در اوج خوشبختی هستیم و نمی دانیم !
خوشبختی یه معنای دیگه هم داره و اون اینکه که باشی و تحمل کنی و با خدا حرف بزنی و ازش کمک… بیشتر »
4 ) من ناسپاسم : رفته بودم پلاسکو مرکزی یه دوری بزنم . پلاسکو یه جایی است که وقتی اون جا می روی از تنوع اجناس و رنگها هیجان زده می شوی و قلبت از شوق بشدت می تپد ، حتی اگر پولی در کیفت نباشد ! ولی قتلگاه آقایان است !
یه آقایی توی دکه روزنامه فروشی… بیشتر »
3 ) من ناسپاسم : کلاس تفسیرم تمام شد و همه ی خانمها یکی یکی رفتند . خانومی که از اول کلاس اومده بود ، دورتر نشسته بود و از اول با نگاه معنی داری داشت باهام حرف می زد . من هم کتابهایم را با تأنی جمع می کردم ، تا جرأت حرف زدن را پیدا کند .
وقتی خواستم… بیشتر »
ایمان به غیب اولین ویژگی متقین است که در ابتدای سوره بقره بیان شده است :
ایمان به غیب یعنی گذر از زمان و مکان و جغرافیا !
ایمان به غیب یعنی رها شدن از محدودیت حس و وسعت یافتن و بیکرانه شدن !
ایمان به غیب ، حالّی است که محلّ مناسب می خواهد !
الم… بیشتر »
تا وقتی درونت پر از غوغای دنیای دروغ و مجازی است ، هرگز صدای ملکوتیان را نخواهی شنید !
الا بذکر الله تطمئن القلوب . . . بیشتر »
چرا دروغ بودن دنیا را باور نکنم ؟
وقتی در کنار تمام فیلم و سریالهایی که دروغ هستند ، می خندم ، می گریم ، می ترسم و خوشحال می شوم !
جالب تر این است که دو نقش متفاوت از یک هنر پیشه را در یک زمان می بینم و هر دو را باور می کنم !
اگر کسی هنوز… بیشتر »
هرگز نگو شهدا رفته اند ! حس نادرستی به آدم دست می دهد !
مثل حس میزبان بودن ما و مهمان بودن آنها ! مثل حس مالکیت ما و مستأجر بودن آنها !
بگو شهدا در حقیقت مستقر شدند و ما گذر کردیم ! بیشتر »
هیچ فرّ و شوکتی ، هیچ بلندی و عظمتی ، هیچ تلألؤ و درخشندگی ، چشمت را خیره نخواهد کرد ، اگر گیج و منگ خدا باشی ! بیشتر »
2 ) من ناسپاسم : سالها پیش یک روز صبح که از خواب بیدار شدم، با اتفاق بدی مواجه شدم ! خدایا من از این صبح هایی که آدم سورپرایز می شود، به تو پناه می برم ! انگشت شست دست راستم، بشدت درد می کرد . وقتی حرکتش دادم انگار که در برود ، خم می شد و راست… بیشتر »
2 ) من ناسپاسم : سالها پیش یک روز صبح که از خواب بیدار شدم، با اتفاق بدی مواجه شدم ! خدایا من از این صبح هایی که آدم سورپرایز می شود، به تو پناه می برم ! انگشت شست دست راستم، بشدت درد می کرد . وقتی حرکتش دادم انگار که در برود ، خم می شد و راست… بیشتر »
1 ) من ناسپاسم : اون موقع که مایکرویو نبود ، توی صف سبزی خوردن ایستاده بودم . خانمها طبق قانون روانشناسی ، داشتند نصف 7000 کلمه ای را که هر روز باید حرف بزنند ، تخلیه می کردند . خانمی از راه رسید که شست انگشتشو بسته بود . حال و احوالی با… بیشتر »
یکی تازه بچه دارشده بود . خیلی مذهبی نبود ، ولی خیلی هم بی دین نبود . اسم پسرشو گذاشت : سام ! پرسیدم : سام چیه دیگه ؟گفت : از تو شاهنامه ورداشتم . نمی دونم چی چی زال بود ! بعدا فهمیدم که می خواد به خارج مهاجرت کنه و برای اینکه توی مدرسه معلوم نشه… بیشتر »
همه چی مثل مترو می مونه ! وقتی اول صبح سوار میشی ، هیچ کس نیست . بعد هی آدمها سوار می شوند . جور واجور ، رنگارنگ ، کوتاه و بلند . چاق و لاغر . اخمو و مهربون .
یکی کنارت میشینه ، یا مهربون و خوش صحبته و یا بد اخلاق و اخمو… بیشتر »
وقتی قرار باشه . . . دیگه چه فرقی می کنه . . . !
وقتی قرار باشه پای رفتن نداشته باشی ! دیگه چه فرقی می کنه کفشت تازه باشه یا کهنه !
وقتی قرار باشه چشمت جایی نبینه ! دیگه چه فرقی می کنه که قاب عینکت چه مدلی… بیشتر »