داشتم درس اراده را می دادم . آموزش کلام اسلامی ، بحث صفات الهی ، اراده الهی .
من هر وقت این درس را می دهم دوست دارم گوشه ای بنشینم و زار بزنم . در درس آمده است که خداوند دو گونه اراده دارد :
اراده تکوینی : که خداوند خلق موجودات را در عالم تکوین اراده کرده با تقدیر و اندازه گیری ویژه ی آنان . هر مخلوقی که می بینی ، اراده ی خدا به آن تعلق گرفته و خلق شده است . به انسان دو دست برای کار و فعالیت و دو پا برای حرکت و چشم برای دیدن و گوش برای شنیدن و . . . داده است . از این اراده الهی هیچ موجودی نمی تواند تخلف کند و هر موجودی همانطور که خدا خلق کرده باید زندگی کند و پرنده نمی تواند ماهی باشد و ماهی نمی تواند درنده باشد و . . .
اراده تشریعی : خداوند اراده کرده که انسان با شریعت و انجام واجبات و ترک محرمات به کمال برسد ! و از خاک تا به خدا ! و از صفر تا بی نهایت ! و از هیچ تا همه !
اما حرف اینجاست چون انسان اختیار دارد ، می تواند از این اراده الهی تخلف کند و همیشه خاک بماند و همیشه صفر بماند و همیشه هیچ بماند ! باشد بماند ! من که حرفی ندارم ! اختیار دارد !
ولی وقتی انسان از این اراده تخلف می کند و گناه می کند و مانع بروز اراده تشریعی الهی می شود و بدون لباس فاخر تشرع ، عریان رهسپار آخرت می گردد ، برخدا چه می گذرد ؟خدا من را بخاطر این تمثیل و حرفها ببخش !
برای حفظ و استکمال این شریعت ، 124000 پیامبر و نبی و اوصیای آنها ، سنگ خورده اند ، تمسخر شده اند ، دشنام شنیده اند ، تهدید شده اند ، شکنجه شده اند ، کشته شده اند و حالا انسان تمایلی به دین و شریعت ندارد ! !
با خود ما کسی این معامله را کند ، چه حالی پیدا می کنیم ؟
وقتی برنامه ریزی ما با شکست مواجه می شود و تمام نقشه هایمان درهم می ریزد ، با اینکه که واقعاً هدفمان کاری الهی و درستی بوده ، چه حالی به ما دست می دهد ؟
خدایا من را ببخش که لیاقت بروز و ظهور اراده ی تشریعی ات را نداشتم ! و همه زحمتهایت هدر رفت !