4 ) من ناسپاسم : رفته بودم پلاسکو مرکزی یه دوری بزنم . پلاسکو یه جایی است که وقتی اون جا می روی از تنوع اجناس و رنگها هیجان زده می شوی و قلبت از شوق بشدت می تپد ، حتی اگر پولی در کیفت نباشد ! ولی قتلگاه آقایان است !
یه آقایی توی دکه روزنامه فروشی… بیشتر »
آرشیو برای: "بهمن 1394, 12"
3 ) من ناسپاسم : کلاس تفسیرم تمام شد و همه ی خانمها یکی یکی رفتند . خانومی که از اول کلاس اومده بود ، دورتر نشسته بود و از اول با نگاه معنی داری داشت باهام حرف می زد . من هم کتابهایم را با تأنی جمع می کردم ، تا جرأت حرف زدن را پیدا کند .
وقتی خواستم… بیشتر »