یکی تازه بچه دارشده بود . خیلی مذهبی نبود ، ولی خیلی هم بی دین نبود . اسم پسرشو گذاشت : سام ! پرسیدم : سام چیه دیگه ؟گفت : از تو شاهنامه ورداشتم . نمی دونم چی چی زال بود ! بعدا فهمیدم که می خواد به خارج مهاجرت کنه و برای اینکه توی مدرسه معلوم نشه که پسرش بچه مسلمونه ، اسم پسرشو سام گذاشته ! همون عموسام معروف !
……….
یکی بعد مدتها چادرشو برداشته بود . سنی ازش گذشته بود . می گفت : می ترسم چادرم به دست و پام گیر کنه . نمی تونم نگهش دارم ! ولی می تونست خیلی چیزهای دیگه رو نگه داره !
…………..
یکی همیشه لباسهای گران قیمتی که از سرش زیاد بود ، می پوشید و می گفت : مؤمن عزیز است و باید بهترین ها مال او باشد و به این آیه استناد می کرد : قل من حرم زینه الله … بهش گفتم : پس حضرت علی ع متوجه این مطلب نشده بود که زهد را پیشه کرده بود . گفت : ما که به پای امام نمی توانیم برسیم !
………………..
یکی نماز نمی خوند و حجاب هم نداشت ، ولی همیشه روزه می گرفت ، چون خیلی چاق بود !
…………….
می گم : بهتره با این حرفها خدا رو دور نزنیم . استغفر الله !
جالب بود