23) دانشجویان : سر کلاس دانشجویی بهم گفت : من از اینکه شما اینطور رو می گیرید و خودتان را به چادر پیچیده اید ، حالم بد می شود . مگر مانتو چه ایرادی دارد ؟ بهش گفتم : اگر 200 تا مرد اینجا باشد و قرار شود من و شما از بین آنها رد شویم چه اتفاقی می… بیشتر »
آرشیو برای: "فروردین 1396, 07"
25) جا نگذارید : یک دهه جای با کلاسی وباسوادی دعوت شده بودم که هیچ جوری نمی شد اون جا ماست مالی کنی . یادم نیست روز چندم بود تا رفتم روی صندلی نشستم و با لبخند ملیح مشغول احوالپرسی شدم و در همین حین دستم را توی کیفم کردم ، انگار برق مرا گرفت… بیشتر »
26) بچه ها : همه اطرافیانم می دانند من عاشق بچه ها هستم و لذا از جمله کسانی هستم که طلبه ها از آزمایشگاه بهم خبر خوش بارداریشان را می دهند ! ولی : جایی در حال سخنرانی بودم که نوه صاحبخانه که پسر بچه 4 ساله ای بود ، آمد و روی مبل سه… بیشتر »
27 ) مخاطب هوشمند : دوستم مرا دعوت کرده بود تا در ماه محرم فقط برای اهل آپارتمانشان صحبت کنم . جلسه تقریباً خصوصی بود و من با خیال راحت داشتم از حقوق زن صحبت می کردم . بعد از سخنرانی خانم محترمی که با بلوز و دامن هم به جلسه آمده بود… بیشتر »
28 ) صاحب خانه نادان : توسط آشنایان به جایی دعوت شدم که دختر ایشان از مکه امده بود و به همین مناسبت مراسمی گرفته بود . آشنایان بهم گرا داده بودند ، که دختران اینها همه تحصیلکرده و پزشک هستند . رفتم و شروع کردم از حج و فلسفه مناسک آن صحبت… بیشتر »
29 ) تیر غیبی : توسط دوست شیفته ام برای ایام فاطمیه دعوت شده بودم . چون ایشان خیلی مته خشخاشی است ، از اول هفته دایم متذکر می شدم که سه شنبه ساعت پنج خانه جعفری یادت نره ! سه شنبه از حوزه آمدم و بعد از ناهار به خودم گفتم : خیلی… بیشتر »
30 ) سخن بیجا : برای مولودی دعوت شده بودم . صندلی ام درست روبروی اُپن اشپز خانه بود . صاحب خانه مدام توی آشپز خانه داشت با ملاقه و قابلمه کلنجار می رفت . من که از روی صندلی او را می دیدم ملاقه بدست تردد می کند ، گفتم : خانمم هنوز وقت آش دادن نیست که شما… بیشتر »
31) خانم جلسه با طعم خانگی : منزل خواهرم که تهران بود جلسه می رفتم ، کله سحر از کرج راه می افتادم ، وقتی می رسیدم می دیدم نه جارو کشیده و نه …. تند تند جارو می کشیدم و خیس عرق می شدم و تا مردم بیایند ریخت و پاش بچه هایش را جمع می کردم . … بیشتر »
32) صاحبخانه قلدر : شاگردم با اصرار من را به محله خودشان دعوت کرده بود . خانه شان کوچک بود . رفتم دیدم چه صاحبخانه ای . یک خانم لوتی و داش مشدی که با وجود اندام ناموزونش ، بلوز و شلوار تنگی پوشیده یود و بی جوراب و بی روسری و چند بسته هم… بیشتر »
33 ) شیادی : در اطراف کرج خانم مداحی بود که پوست حضرت زهرا (س) را که وقت هجوم به خانه ایشان پشت در افتاده بود ، به خانم ها می فروخت ! در آزمایشگاه معلوم شد مواد شیمیایی خاصی را در شیشه می ریزد که مدام هر چه از آن بر می داری ، دوباره بازسازی می شود… بیشتر »
34 ) از شماره تلفن و آدرس خودتان ، بیشتر از اطلاعات هسته ای محافظت کنید : یک بار که برای دوره در قم بودم ، ساعت پنج و نیم ، دم اذان صبح خانمی از پا منبری ها به خانه ما زنگ زده یود . ظاهراً خوابی دیده بوده و می خواسته تا فراموشش نشده به من خبرش را بدهد .… بیشتر »
35 ) پیرزنها : کلاً سند تمام دم دیوار مجالس و صندلی ها به اسم پیرزنهاست و خدا نکند کودک یا جوانی دم دیوار یا روی صندلی نشسته باشد و پیرزنی وسط مانده باشد . در جلسه ای ، پیرزنی وسط ایستاده بود تا ببیند کی ایثار می کند و جایش را می دهد ! خانم جلسه… بیشتر »
36 ) آژانس های خانگی : داستان ما با آژانس ها که خودش مثنوی هفتاد من است : هر سال در اطراف کرج ، چند دهه جلسه می رفتم . اغلب همسران آنها ، بجای آژانس من را حمل ونقل می کردند . ولی اغلب آنها پیر مرد بالای 70 سال بودند ، نتیجه : دو… بیشتر »
37 ) سخنرانی سفارشی : برخی بانی مجالس دوست دارند ما مشکلات آنها را حل کنیم ، لذا قبل سخنرانی سفارش می کنند ، خانم امروز فلان کس آمده لطفا راجع به فلان چیز صحبت کن تا آدم شود ! امروز عروسم آمده کمی راجع به احترام به مادر شوهر حرف بزن ! امروز مادر شوهرم… بیشتر »
38 ) معده در سخنرانی نقش مهمی دارد : زمانی که دو دهه اطراف کرج سخنرانی می رفتم راه دور بود و وقتی از حوزه می رسیدم ، تا غذا درست کنم ، ساعت دو نیم می شد و آژانس های خانگی می آمدند . در نتیجه وقت نمی شد ناهار بخورم . در حوزه هم اغلب زنگ… بیشتر »
39 ) با صاحب خانه خودمانی نشوید : بعد چند روز سخنرانی در مکانی ، خانمی به گوشی من زنگ زد و گفت : خانم ! شما که با فلان کس اینقدر صمیمی هستید ، می دانید چطور آدمی است ؟ خانواده ایشان آمده اند و زندگی پسرم را داغون کرده اند ! گفتم : چه… بیشتر »