کربلایی چایی ته استکانِ کمر باریک را هورت سر کشید و بلند شد که برود سر زمین . هر چند دل و ودماغ نداشت ، ولی امروز نوبت آبش بود . گیز بس ۱ ، زیر طاقچه دراز کشیده بود و دستشو روی چشمش گذاشته بود ، اما چشمش یواشکی… بیشتر »
آرشیو برای: "فروردین 1396, 30"
کربلایی چایی ته استکان کمر باریک را هورت سر کشید و بلند شد که برود سر زمین . هر چند دل و ودماغ نداشت ، ولی امروز نوبت آبش بود . گیز بس ۱ ، زیر طاقچه دراز کشیده بود و دستشو روی چشمش گذاشته بود ، اما نگاهش یواشکی… بیشتر »