#یوکابد ۲۸ شب قدر اول، ثریا پیش لعیا مونده بود. می گفت: داشتم کنار لعیا دعا می خواندم که لعیا تشنج گرفت. به حدی می لرزید که مجبور شدم بروم روی تخت و محکم او را در آغوش بگیرم. اون وقت لعیا با گریه و وحشت گفته بود : ثریا! وقتی دارم می میرم چه دعایی… بیشتر »