#یوکابد ۲۸
شب قدر اول، ثریا پیش لعیا مونده بود. می گفت: داشتم کنار لعیا دعا می خواندم که لعیا تشنج گرفت. به حدی می لرزید که مجبور شدم بروم روی تخت و محکم او را در آغوش بگیرم.
اون وقت لعیا با گریه و وحشت گفته بود : ثریا! وقتی دارم می میرم چه دعایی بخونم!؟
این حرفش جگرم را آتش می زند! مواجهه با مرگ، برای کسی که حتی فکرش را نمی کرده بمیرد، چطور بوده؟!
………….……………….…………….
با خود مولوی کاری ندارم، ولی این شعرش در تعبیر مرگ زیباست!
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید ،در این عشق چو مردید همه روح پذیرید!
بمیرید بمیرید وزین مرگ مترسید ، کز این خاک برآیید سماوات بگیرید!
بمیرید بمیرید وزین نفس ببرید ،که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید!
یکی تیشه بگیرید پی حفره ی زندان، چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید!
بمیرید بمیرید به پیشه شه زیبا، بر شاه چو مردید همه شاه و شهیدید!
بمیرید بمیرید وزین ابر برآیید ،چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید
خموشید خموشید خموشی دم مرگست،
هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید!
#طرید