55 )گول نخورید : جلسه ای سخنرانی غرایی کردم ، منظورم این است بهم توفیق دادند که همه ی موارد سخنرانی را رعایت کنم و مداح هم خدایی ، عالی عزاداری کرد و مجلس بسیار معنوی و خوبی بود .
بعد سخنرانی خانم آشنایی که خیلی هم وجهه مذهبی داشت ، آمد و گفت : من در وسط برنامه دیدم نوری از گوشه اتاق تابیدن گرفته است .
من هم مطابق عادت معمول بی تفاوت گفتم : خدا قبول کند !
ولی از شما چه پنهان ، ته دلم از حرف او خوشحال بودم ، چون او را آدم حساب می کردم .
بعدها بسیار اتفاقی ، کسی برای مشاوره نزد من آمد و مشکل اخلاقی آن خانم را که به زندگی او هم مربوط می شد ، نزد من افشا کرد و از من خواست که پادر میانی کنم !
بعد از کشف صحت حرف خانم ، چند هفته گیج و منگ بودم .
دلم برای امام زمان عجل الله می سوزد که چقدر راز های مردم در نزد اوست ، آنهم چه راز هایی ! ولی او هرگز حتی قصد افشا ندارد ، چون او به خدا قول داده راز دار مردم باشد ! این همان مقام امامت است .
طلبه ای از روستایی در حوزه ما مهمان شد . بنا به اینکه از پشت کوه قاف آمده تا درس دینی بخواند و بقول خودش برگردد و به مردم روستایش خدمت کند ، از او خوشم می آمد . مدتی بعد نزد من آمد و گفت که او باطن همه را می بیند ! و از اینکه چرا طلاب نیت بد دارند ، نزد من گله کرد !
من هم طبق دستور امام خمینی ( ره ) در این موارد ، نه رد کنیم و نه قبول . ماجرا را مسکوت می گذارم و منتظر گذشت زمان شدم .
آخ که هیچ چیز مثل زمان روشنگر نیست ! بعد مدتی سر جلسه امتحان از او کلی تقلب گرفتیم !
نکته : همان است که امام خمینی فرمود . هر ادعایی از کسی شنیدید نه رد کنید و نه قبول !