صبح که از خانه بیرون می اومدم، مادرگربه را دیدم که توی حیاط کلافه و پریشان است و دور خودش می چرخد! یه پیشت کردم و از خونه اومدم بیرون. کمی جلوتر بچه گربه را ماشین زده بود و وسط کوچه افتاده بود و مرده بود! حتماً واسه همین مادرگربه کلافه… بیشتر »
آرشیو برای: "شهریور 1396, 04"
آیة الله مظاهری در کتاب خود می نویسد: « در زمان قدیم، سرداری مهمان حاکم شد. وقتی سر سفره مرغ بریانی را آوردند ، سردار تبسمی کرد! حاکم علت خنده اش را پرسید. او گفت: مدتی پیش ، در مسیری با رهگذری هم سفر شدم. در میانه ی راه حرفهایی بین ما… بیشتر »