#خاطرات_تبلیغ 60 ) آگهی بازرگانی : درحسینیه ، مسجد جامع به مناسبتی داشتم سخنرانی می کردم . جمعیت زیاد بود و نفس از کسی در نمی آمد . یکدفعه دوست صمیمی مرحوم مادرم ، که پیرزنی است که فارسی را بزور حرف می زند ، لنگان لنگان جلو آمد و سلام کرد . برای اینکه… بیشتر »