مواجهه
#یوکابد ۶
من به خانواده ی شوهر لعیا می گفتم: خانه را عوض نکنید، وسایل لعیا را نگه دارید ، عکس او را به خانه بزنید، با این مصیبت روبرو شوید، ولی یاد خودم می افتم که بعد از رفتن مادرم، اصرار داشتم پدرم خانه را بفروشد و دربدر شود!!
تمام آن کوچه و خیابان، تمام جای جای آن خانه که خاطرات مادرم بود، تمام ظرف و ظروف ها، تمام گلدانهای مصنوعی و طبیعی، تمام دوستان مادرم ، تمام … ، مرا خراشیدند، تا به استخوان صبر و رضایت رسید!!
امان از مواجهه!
امان از مواجهه!
#طرید