#یوکابد ۵
امشب شب قدر است، بروم یک سری به لعیا بزنم و برگردم یک چرتی بزنم.
ساعت ۱۲ ظهر به بیمارستان می رسم و با عجله به سمت بخش تخصصی می روم، ناگهان خواهر شوهر لعیا را می بینم که در راه برگشت است. حال لعیا را می پرسم.
- چه حالی؟! لعیا برای ما حال نگذاشته! نه چیزی می خورد، نه راه می رود، نه حرفم را گوش می دهد، نمی دونم با کی لجبازی می کند؟ برادرم را بیچاره کرده است،….!
حرف هایش مثل پتک به سرم فرود می آید!
به بخش می رسم، بزور از دربانی رد می شوم. خواهر لعیا دم در اتاق ایستاده است.
- لعیا چطوره ؟!
او هم شروع می کند به غر زدن: مثل یک پاره گوشت شده، هیچ چیز نمی خورد و چند ماه است ما اسیرش شده ایم و از زندگی افتاده ایم!
داخل اتاق می شوم،سیاهی چشمهای لعیا در کرخی مرفین، رفته است و سفیدی اش مانده! با رنگ و روی زرد و دهانی خشک و بدنی که بخاطر شیمی درمانی پر از تاول شده است!
بزور اشک خودم را نگه می دارم!
امشب این فراز را از صمیم قلبم بجای لعیا می خوانم:
يَا عِمَادَ مَنْ لا عِمَادَ لَهُ يَا سَنَدَ مَنْ لا سَنَدَ لَهُ يَا ذُخْرَ مَنْ لا ذُخْرَ لَهُ يَا حِرْزَ مَنْ لا حِرْزَ لَهُ يَا غِيَاثَ مَنْ لا غِيَاثَ لَهُ يَا فَخْرَ مَنْ لا فَخْرَ لَهُ يَا عِزَّ مَنْ لا عِزَّ لَهُ يَا مُعِينَ مَنْ لا مُعِينَ لَهُ يَا أَنِيسَ مَنْ لا أَنِيسَ لَهُ يَا أَمَانَ مَنْ لا أَمَانَ لَهُ (۲۸)
اى پشتیبان کسى که پشتیبان ندارد، اى پشتوانه آن کس که پشتوانه ندارد، اى ذخیره آن کس که ذخیره ندارد، اى پناه آن کس که پناهى ندارد، اى فریادرس آنکس که فریادرس ندارد، اى افتخار آن کس که مایه افتخارى ندارد، اى عزت آنکس که عزتى ندارد، اى کمک آنکس که کمکى ندارد، اى همدم آنکس که همدمى ندارد، اى امان بخش آنکس که امانى.
#طرید