#مادرم_کنیز_امام_رضا_بود
همیشه وقتی پدر و مادرم می خواستند مشهد بروند، با عجله می دویدم از سوپری سر کوچه ، یک بسته شکلات یا دو کیلو موز می خریدم و می بردم و طبق معمول با عجله، کمک می کردم که ساکشون جمع کنند، ولی این بار زنگ زدم و گفتم: مامان! فردا ماه رمضان است، و من هیچ کاری برای ماه رمضان نکردم. ببخشید که نمی تونم بیام راهی تون کنم!
و اون هم گفت: نه بابا! نمیخواد بیایی. بعد عوضش یک ساعت توی تلفن باهام حرف زد!
وقتی به ایستگاه رسیده بودند، قطار حرکت کرده بود، ولی مجدداً ایستاده بود و اونها سوار شده بودند!
مادرم در راه دچار عارضه قلبی شده بود و وقتی به پدرم زنگ زدم که رسیدند یا نه، مادرم را شوک می دادند!
وقتی مادرم برای همیشه مهمان امام رضا ع شد، قبل آمدن به فرودگاه، تابوتش را بردند حرم امام رضا ع طواف دهند.
وقتی در کفش کن حرم، او را زمین گذاشتند، پیرمرد سیدی از زوار، سر رسید و گفت : اجازه بدید و اون وقت فرشهای کفش کن را روی تابوت مادرم تکاند تا خاک پای زوار، روی تابوت بریزد!
و سپس خودش گوشه تابوت را گرفت و در حرم طواف داد.
یادم افتاد وقتی که مسافر آخرتی را در حرم طواف می دادند، مادرم با چه حسرتی نگاهشون می کرد.
امام رضا ع، حاجت مادرم را داد و او را از مشهد خودش، راهی سفر آخرت کرد!
هدیه به ارواح مومنین و مومنات، الفاتحة مع الصلوات.
به قلم #طرید
۹۶/۵/۱۰