خاطرات تبلیغ ۹
9 ) کودک : جلسه خواص مؤمنین دعوت شده بودم .
ولی ایراد کار این بود که خانم جوان بچه داری پیش من نشسته بود که سه تا بچه قد و نیم قد داشت . یکی را شیر می داد و یکی روی پایش بود و اون یک دور و برش !
الغرض صدا به صدا نمی رسید . مردم هم به عوض من ، گرم تماشای این خانم بودند که با خونسردی ً کنار من بچه را تربیت می کرد ورشد می داد!
آخر به جان آمدم و با کلی خنده و تبسم گفتم : عزیزم : یا شما بیا روی صندلی بشین تا مردم خوب ترا ببینند و یا برو اون طرفتر تا حواس مردم به من باشه ؟ بعد گفتن من ، تازه صاحبخانه متوجه موضوع شد و آمد ایشان را برد !
نکته : 1) برخی صاحبخانه ها نمی دانند چطور جلسه را مدیریت کنند ، خودتان درستش کنید . 2) قبل سخنرانی دور و برتان را چک کنید و تذکر بدهید .