44) پناه به خدا ببریم : روز عاشورا بود . طبق قرار قبلی ، اون روز ، قبل سخنرانی ، برای برآورده شدن حاجات بانی و مردم ، زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام خواندیم .
من از همه خواستم ، برای رفع گرفتاری و اجابت دعاها ، همه با اخلاص و حضور قلب این زیارت را بخوانیم . بعد سخنرانی و مداحی مفصل ، امیدوار شدم که این جمعیت با این همه زجه و دعا و زیارت ، حتماً دعایشان قبول می شود .
بعد مراسم آژانس نبود و من گفتم تا آژانس بیاید ، نماز مغربم را بخوانم . جانماز را در گوشه ای پهن کردم و داشتم چادر نماز را سرم می کردم که ، دختر جوانی ترسان و خجالت زده بطرفم آمد و آهسته گفت : میشه یه سوالی بکنم ؟
از حالتش حس بدی بهم دست داد .
گفتم : بفرمایید .
گفت : اگه آدم گناه بدی کرده باشه ، برای توبه باید چیکار بکنه ؟
دوست نداشتم حداقل اون روز چیز بدی بشنوم ، خیلی مختصر و مفید گفتم : ندامت و پشیمانی و عدم تکرار گناه کافی است .
گفت : اگه گناهش خیلی بد باشه چی ؟ (یواش یواش حالم دگرگون شد. این موقع ها معمولاً زود صدقه ای را نیت می کنم که چیز بدی را نشنوم .)
گفتم : همون که گفتم .
گفت : اگر این گناه رابطه نامشروع باشه چی ؟ چادر از دستم افتاد .
گفتم : همون که گفتم کافیه .
گفت : اگر این گناه را دهها بار با دهها نفر تکرار کرده باشه چی ؟
زانوانم سست شد . نتوانستم بایستم . نشستم . خیس عرق شدم .
گفتم : اگر پشیمان باشد و دیگر تکرار نکند ، خدا ان شا الله او را می بخشد.
او با خوشحالی رفت و من با هزار غصه و اندوه نشستم .
دیگر نمی توانستم نماز بخوانم !
من این همه مردم را به دعا و زیارت دعوت کرده بودم و شرایط دعا را رعایت کرده بودیم ، اون وقت با وجود چنین شخصی دعا مستجاب بود ؟
اصلاً این از کجا آمده بود ؟ دلم می خواست داد بزنم ، زجه کنم .
نکته : و اسئله ان یتوب علی توبه عبد ذلیل مسکین مستکین لا یملک لنفسه نفعا و لاضرا و لا موتا و لا حیوه و لا نشورا .
.