2 ) بن بست 204 : من دقیقا نمی دانم که که مردم چند درصد در بن بست های زندگیت نقش دارند! چون کلاً عادت ما این است که گرفتاریهای خودمان را به گردن مردم می اندازیم . حتی اگه در باغ و گلستان هم باشیم ، مگس هم وزوز کند ، تقصرش به گردن مردم است ! راستی چرا ما اینطور هستیم ؟
آدمهای بلند همت ، در خودشان دنبال ایراد زندگیشان می گردند و ادمهای کوتاه نظر ، در مردم دنبال ایراد زندگیشان می گردند !
چرا اینو گفتم ؟ آخه بعضی وقتها مردم هم نیستند به بن بست می رسی ! انگار هر کسی از کافر و مسلمان سهمیه ای از بن بست دارد !
مسلمان به بن بست می رسد تا راستی و درستی ایمانش برایش معلوم شود و کافر به بن بست می رسد شاید از انجا به روشنایی راه پیدا کند !
البته می توان گفت بعضی وقتها مردم هل می دهند تا به بن بست برسی ولی نمی دانم درست است که بگویم گاهی مردم دستت را می گیرند که از بن بست بیرون بیایی ؟ یعنی می شود که مردم نجاتت دهند ، آن هم از بن بست ها ؟
بعد وقتی فکر می کنی مردم تو را در بن بست به تله انداخته اند ، تازه اینجا خیلی مهم است که چه برخوردی با آنها می کنی !
من پیشنهاد می دهم اگه توی بن بست افتادی ، زیاد به مردم بد و بیراه نگویی ، چون اولاً خود مردم هم در این جا ها گیر افتاده اند و بعدش مردم وسیله اند برای تحقق سنت الهی !
ولی بدتر از این اون جاست که ، اگه توی بن بست داری جان می دهی باید یادت باشد که مؤدب باشی و با کسی تلافی نکنی . یعنی خودت را کنترل کنی !
وبلاگ تون خیلی جالب بود