1 ) بن بست 204 ) حتماً در زندگیت به بن بست بر خورده ای . بن بست به کوچه ای می گویند که ته آن بسته است و به جایی راه ندارد . جلو رفتن درآن امکان ندارد و وای بحالت اگر به عقب هم نتوانی برگردی .
من فکر می کنم یکی از سنت های الهی وجود همیت بن بست ها است . زیرا مادامی که راه جلوی رویت باز است نمی توانی بگویی چقدر مهارت داری . در بن بست معلوم می شود که چقدر توانایی داری که بتوانی خودت را از معرکه نجات دهی !
دقت کرده ای وقتی گرفتار می شوی ، وقتی به مشکلی بر می خوری دیگر آسمان به نظرت آبی رنگ و قشنگ نیست ، دیگر گرمای خورشید برایت جذاب و لذت بخش نیست ، احساس می کنی همه روزه ها مثل یک روز سرد پاییزی ابری است که معلوم نیست چرا اینقدر آکنده از اضطراب است . با خودت فکر می کنی پرنده ها چرا اینقدر وراجی می کنند و آخرش به اینجا می رسی چرا خدا خلقت کرده است ؟ اینجا همان بن بست است .
بن بست یک جایی است که هر چی شک و شبهه در مغزت وجود داشته دوباره سر باز می کنند ! غم و غصه های گذشته ات دوباره جان می گیرند ! دوباره درد به سراغت می آید !
بست جایی است که دوباره باید امتحابن ن بدهی ! از اون امتحانهایی که نمره وسط ندارد ، یا رد می شوی و یا قبول !
بن بست جایی است که جز خدا هیچ کس صدایت را نمی شنود !
در بن بست هر چی می خوری مزه اش را نمی فهمی ، هر چی می خوابی خستگی از تنت بیرون نمی رود !