می دانم شیوه خوبی نبوده است، ولی ما در مورد بچه ها در کودکی، خیلی سختگیر بوده ایم. اگر جایی می رفتیم اجازه نداشتند از پیش ما بلند شوند و آنطرف تر بروند!
حالا این بچه ها در هیئت، بلایی به سرمان آورده اند که اون سرش ناپیداست. هر چی اسباب بازی فراهم کرده ایم، قطعاتش در راه پله و حیاط ویلان است، شیشه میز را که خیلی قطور است، شکسته اند، دست یکی هم بخیه خورده است، شربت و کیک را در حال گرگم به هوا می خورند، یکی از بچه ها چنان در راه پله شیرجه رفت که کلیه سمت چپم سکته کرد!
سخنران هم چند بار به والدین تذکر داده که مراقب بچه هایتان باشید ، ولی آنها انگار اصلا بچه ندارند و همه ی چهل نفر وروجک ، بچه ی ما هستند!
ولی خدا می داند نه در ظاهر و نه در باطن، کلمه ای گله و شکایت را بلغور نکردیم، پای امام حسین و هیئت وسط است ، شوخی که نیست!
یاد سعید افتادم که هیچ وقت لباسهایش را جمع نمی کند و همه لباسهایش مثل گلهای رنگارنگ باغچه، پراکنده است! ولی می رود دیگ هیئت آقای سلیمانی را می سابد، پای امام حسین و هیئتش وسط است، شوخی که نیست !
@shamimemalakut