5) ایام محرم بود و شبکه افق عزاداری ناشنوایان را پخش می کرد . من تا بحال چنین چیزی ندیده بودم و بهتم زده بود . مداحی برای ناشنوایان می خواند و یک مترجم کنار او ، اشعار را برای ناشنوایان ترجمه می کرد و آنها با دست و علائم به او پاسخ می دادند و کسی سینه نمی زد !
همایش ناشنوایان بود . صدا وسیما به این مناسبت برنامه ویژه ای را پخش می کرد . در آن همایش مجری از ناشنوایان سوال می کرد که آرزو دارند برای اولین بار چه صدایی را بشنوند ؟ یکی می گفت : صدای اذان ، دیگری می گفت : صدای فرزندم و دیگری می گفت : می گفت : صدای مادرم !
وقتی مجری با یک زوج ناشنوا صحبت می کرد که یک فرزند سالم داشتند ، از آنها پرسید : شما با بزرگ کردن بچه مشکل نداشتید ؟ آنها می گفتند : خیلی سخت بود . تا دوسال یکی از نزدیکان منزل ما می ماند تا وقتی کودک گریه می کند ما را متوجه کند .
آنها می گفتند : ما در خانه زنگ نداریم و بجای زنگ در همه جای خانه چراغ داریم ! با روشن شدن چراغ متوجه می شویم که کسی پشت در خانه است . وقتی مجری پرسید : زوج های معمولی وقتی قهر می کنند با هم حرف نمی زنند . شما وقتی قهر می کنید ،چکار می کنید ؟ و آنها خندیدند !
. . . پستچی زنگ را زد . رفتم دم در ، ولی حال و حوصله رودر رویی نداشتم . با بی میلی از پشت در گفتم : بله بفرمایید . مرد از پشت در گفت : میشه منو نگاه کنید ! انگاری که برق منو گرفته ، مثل لات ها خودم را جمع و جور کردم و رفتم برای دعوا ، ایندفعه بهش نگاه کردم و تا خواستم بگم : مرد حسابی چی گفتی ، گفت : من کم شنوا هستم . میشه به صورتم نگاه کنید و حرف بزنید ! او می خواست لب خوانی کند ! انگار دیگ آب جوشی را روی سرم ریختند !
……………………………………………………………………………….
وقتی داشتم برنامه را نگاه می کردم ، از خودم و خدا خجالت کشیدم ! انسان کانون احساسات و عواطف است . عشق ، محبت ، شادی، خوشحالی ، امید ، مهربانی ، تنفر ، عصبانیت ، خشم و . . . و اگر بخواهد برای ابراز این حالات و احساسات از زبان خود استفاده نکند ، چطور باید بیان کند ؟
وقتی ناشنوا باشی ، موقع کار نمی توانی حرف بزنی ، چون خیلی اوقات وقتی ما داریم با دستهای خود کاری انجام می دهیم ، مشغول صحبت می شویم . مثل نوشتن و نقاشی و طراحی کردن ، خیاطی کردن ، آشپزی کردن ، سبزی خرد کردن ، یرنج و حبوبات پاک کردن ، جارو کشیدن ، گردگیری کردن ، اتو کشیدن ، رنگ کردن ، گچ کاری کردن ، بنایی کردن ، اره کردن ، بستن و باز کردن ، کشیدن و جمع کردن ، خرید کردن و وسیله حمل کردن و . . . و اگر ناشنوا بودیم ، باید کار خود را رها می کردیم و با دست خود مقصودمان را به مخاطب می فهماندیم !
وقتی ناشنوا باشی ، دیگر برایت مهم نخواهد بود چه همایش و چه سخنرانی و دوره آموزشی برگزار می شود !
وقتی ناشنوا باشی ، دیگر بهره ای از شنیدن مداحی و دعا و مناجات و . . . نخواهی داشت ! و به هیچ خواننده ای علاقمند نخواهی بود !
وقتی ناشنوا باشی ، تلفن و گوشی و همراه بدرت نمی خورد ! و نسبت به کسانی که راه دور هستند ، هر روز غریبه تر خواهی شد !
وقتی ناشنوا باشی برای صدا کردن کسی باید در مقابلش قرار بگیری !و کسی نمی تواند تو را از پشت سر صدا بزند !
وقتی ناشنوا باشی ، در جامعه براحتی دوست پیدا نخواهی کرد ! و حرفهایت را خوب نخواهند فهمید !
وقتی ناشنوا باشی ، هیچ پرنده ای برای تو نخواهد خواند !
وقتی ناشنوا باشی ، صدای عزیزانت برایت نا آشنا تر از همه خواهد بود !
وقتی ناشنوا باشی ، و دستهایت مصدوم و مجروح باشد ، کسی مقصودت را نخواهد فهمید !
وقتی ناشنوا باشی ، چطور نصیحت و موعظه خواهی کرد ؟ و چطور به کسی چیزی را آموزش خواهی داد ؟ و تدریس خواهی کرد ؟
وقتی ناشنوا باشی ، کسی از بلندگوی اطلاعات تو را جستجو نخواهد کرد !