دوباره صدای کوبیدن در اومد و بدنبالش افتادن توپ به حیاط. حاج خانم عصبانی در حالی که عصاشو تکون می داد، گفت:« درو باز نکنی ها، از صبح که کلاس بودی، توپشون چند بار افتاده حیاط و من در باز کردم که وردارن». هنوز حرف حاج خانوم تموم نشده بود که زنگ را زدند.… بیشتر »
آرشیو برای: "مرداد 1396, 27"
ایام بازگشت آزادگان بود. هرزگاهی محله ای چراغانی می شد و پرچم ها به اهتزاز در می آمد و ما متوجه می شدیم که آزاده ای بازگشته است. اون وقت ما بجای اینکه هر روز بچه به بغل پیکر شهدا را تشییع کنیم ، برای عرض تبریک و تهنیت و دیدار با آزادگان، کوچه ها را… بیشتر »