4 ) یلدای غیبت : آی آرزوی ظلمت نشینان ! شکست ها از یک طرف ، واماندگی ها از سویی دیگر ، جانمان را رنجور کرده اند . ما هنوز جاهلیم ! رسم رزم نمی دانیم ، ما را زره ذکر بپوشان و داروی مودّت به ما بنوشان ، جوشن شجاعت عنایت کن و پیشانی بند توکل !
اینک یلداست ! شبی گویی بی پایان ! اما هنوز شب به نیمه نرسیده ، شمع طاقتمان دامن گسترده . این ظلمت غم انگیز ، سحر می خواهد ، این شب دل پریش پگاه !
السلام علیک یا نور الله الذی لایطفی : هر که اطفای حریق گدازنده ات را قصد کند ، خودش به شرار رذالتش می سوزد . قلبی که روی از تو بگرداند و نگاهی که عاشقانه ات نبیند کور ! . . . در این هزاره ی ضلالت ، در این قرون دروغ ، در این سالهای پستی ، تنها افق را آشیان کرده ای . نیستی اما پرتو می افکنی ، ای نور ابصار الوری ! چشمانمان را خاکستر انباشت ، دیدگانمان به راه ماند ! انتظار چه جانگداز است ! !
منبع : سعید مقدس ، میثاق و سپیده ، ص 13
پاییز در دقایق من مکث کرده است
انگار بی تو نبض زمان ایستاده است.
شاعر: مرتضی آخرتی