#یوکابد ۲۳
بخاطر اینکه کار سامان شهر دیگه ای بود، عادت لعیا این بود که اغلب شبها دست در دست بچه ها می خوابید! خودش می گفت اینها به من خیلی وابسته اند، ولی فکر امروز بچه ها را نمی کرد!
حالا بچه ها شبها کلافه اند، دنبال دستی می گردند که تا صبح با او آرام بگیرند! تا صبح چند دفعه بلند می شوند و بی تابی می کنند!
من همیشه به شاگردانم توصیه می کنم که بچه هایتان را دوست داشته باشید، اما آنها را به خود وابسته نکنید!
بگذاریم بچه ها بعد از ما راحت بتوانند زندگی کنند! همین که بچه ها بتوانند بعد از ما وظایف و مسئولیتهایشان را درست انجام دهند ، خودش کار سختی است ، چه برسد که از لحاظ عاطفی هم شدیدا وابسته باشند!
خدا رحمت کند والدینی را که فکر فردای بچه ها را هم می کنند، نه از لحاظ مالی فقط، بلکه از لحاظ روحی و عاطفی هم!!
و لعیا را رحمت کند که مدام می گفت: متین بعد از من زنده نمی ماند!!
#طرید