#پیاده_روی_یا_فکر_کردن
من برای رفتن به حوزه علمیه مسافتی را با تاکسی می روم و بقیه راه را که تاکسی ندارد پیاده می روم .
الف ) روزهای خیلی سرد و برفی و یا روزهایی که خیلی دیرم شده ، آژانس می گیرم و از اینکه مثل دکترها ( که به سلامتی خود اهمیت می دهند) و یا مسئولین ( که مشغول خدمت رسانی به مردم هستند ) ، آدم مهمی می شوم ، حظ می کنم !
این موقع ها دیگه وقت نمیشه فکر کنم ، چون جگرم دارد می سوزد برای پنج هزار تومن پول آژانس !
ب ) روزهای گرم تابستان و سرد زمستان ، گرما و سرما نمیذاره عمیق فکر کنم و اگه یاد گرفتاری هام نیفتم و توی خونه بگو نگو نکرده باشم ، معمولاً معادله های یک مجهولی را حل می کنم ، مثلاً ناهار چی بپزم !
ج) روزهای آفتابی پاییزی و بهاری ، اگه دیرم نشده باشه ، پیاده روی را به یک ورزش دل انگیز تبدیل کنم ! نفس عمیق می کشم ،
دوبار زیارت عاشورا می خونم ، ! در مورد برهان آنسلم فکر می کنم ، مشغول اختراع راه حل برای مشکلات طلاب و حوزه می شوم !
د ) وقتی هیچ دلیل منطقی برای گرفتن آژانس ندارم و دیرم شده که مغزم هنگ می کند ! فقط مثل ترامپ دربدر شده ، علیه خودم حکم صادر می کنم که … !
آخ چی می شد اگه خونه مون دیوار به دیوار حوزه بود و البته خونه های طلبه ها هم دیوار به دیوار خونه ی ما …. !
اما دیگه اینقدر فرصت فکر کردن نداشتم . کاش اون دنیا هر جا که باشم ، بهم فرصتی برای فکر کردن بدهند !
تازه می فهمم مشائین چرا اینقدر راه می رفتند .
پیاده روی ذهن انسان را ورزیده می کند .
آیة الله بهاآلدینی گاهی برای خوب فکر کردن ، چهار ساعت پیاده روی می کردند !
#روزنگار_کوثرنت
#پیاده_روی
من پیاده روی می کنم !