54) شهدای تبلیغ : قبل از انقلاب وقتی من 5 ساله بودم ، مادرم من و خواهرم را به جلسه مذهبی در نازی آباد تهران می برد . با اینکه کوچک بودم ، همه ی تصاویر اون مجلس یادم هست . سخنران اون مجلس خانم 40 ساله ای بودند که در حیاط خانه بزرگ قدیمی سخنرانی می کردند .
ایشان منبر بلندی داشت و چون هیچ مکانی به این حیاط مشرف نبود ، ایشان بدون حجاب سخنرانی می کردند و همیشه لباسهای بلند و بسیار زیبا می پوشیدند که توسط خیاط زبر دستی دوخته می شد . موهایشان را هم همیشه توسط خانم آرایشگری در خانه به هر مناسبتی ( عید - سوگواری ) پیرایش می کردند و همیشه آراسته بودند .
ایشان هم سخنران مجربی بودند و هم بسیار جذاب و خوش صحبت و خوب مداحی و عزاداری می کردند و در علوم دینی هم بسیار توانمند بودند . علاوه بر آموزش تفسیر و قران و ادبیات عرب به جوانان ، به گونه جالبی هم جوانان را هدایت و متخصص در علوم دینی می کردند . معمولاً زنان بی حجاب زیادی در مجلس ایشان بواسطه بیان خوب و ظاهر جذابشان متحول می شدند .
قبل از انقلاب وقتی ایشان عزاداری می کرد ، بر سر مردم به شیوه قدیمی کاه می پاشیدند . من و خواهرم عاشق این بودیم که از این کاه ها بر سرمان بریزد . مادرم از پا منبری های دایمی ایشان بود . ایشان در خارج از خانه طوری حجاب داشتند که فقط یک چشم ایشان دیده می شد . بعد از انقلاب هم ایشان به تبلیغ ادامه دادند . بعد ها ایشان نماینده مجلس شورای اسلامی در شهر خود شدند و حوزه های علمیه متعددی را در روستاهای استان خود ، تأسیس کردند . یک روز هنگام سر کشی به یکی از این حوزه های علمیه تصادف کردندو فوت کردند . هدیه به روح مطهر ایشان و همه ی شهدای تبلیغ گل فاتحه ای را با صلوات بفرستیم .