51) به اندازه شکسته نفسی کنید :
آقای فاطمی نیا ( حفظه الله ) می فرمود : عالم بزرگواری به من نقل می کرد که داشتم سخنرانی اخلاقی می کردم . وسط سخنرانی گفتم : خدایا منو هم آدم کن !
یکدفعه از وسط جمعیت یکی داد زد : تکبیر ! مردم هم مونده بودند چیکار کنند ، تکبیر گفتند ! عالم گفته بود : من اصلاً فکر نمی کردم کسی این کار را بکنه ، با خودم گفتم :یا این از طرف خدا اومده که غرور من را بشکند و یا اینکه آدم عوضی بوده .
بعد سخنرانی گفتم : اون آقایی که تکبیر گفت کی بود ؟ دیدم که یک آقایی آمد جلو . سلام علیک کردم ، خندید . حالش پرسیدم ، خندید . گفتم ، چرا تکبیر گفتی خندید ، فهمیدم آدم شیرین عقلی است .
یک استاد اخلاق خانم مشغول سخنرانی بود . ( عادت ایشان این است که هم خیلی جدی صحبت می کند و هم مثل چهل حدیث امام خمینی ، خودش را نصیحت می کند . از قضا آن روز مداح بذله گویی قرار بود بعد ایشان عزاداری کند که با سخنران هم دوستی صمیمانه ای داشت .) سخنران وقتی حسابی موعظه کرد و مردم را میخکوب کرد و از ترس معاد و قیامت کسی نفس نمی کشید ، در آخر حرفش گفت : شما فکر می کنید خود من ، آدم هستم و اخلاق درست و حسابی دارم ؟ نه اینطور فکر نکنید . من یک کپسول پر از مواد گندیده و فاسد و بد بوی اخلاق رذیله هستم . یکدفعه خانم مداح که کنارش نشسته بود گفت : اِ من یک ساعت فکر می کنم این بوی بد از کجاست ؟ نگو از شما بوده ! بعد از این حرف او ، فقط خنده مردم بود و خنده مردم ! هر چی استاد رشته بود که خوف مردم را زیاد کند ، همه پنبه شد .
یکی از طلبه ها تعریف می کرد : که در حین سخنرانی گفتم ، من گنهکار ، من رو سیاه ، که یکدفعه از وسط جمعیت ، خانم ساده لوحی گفت : اِ خانوم ، واقعاً شما اینقدر گناه دارید ؟!
من پای سخنرانی دوست بزرگوار و متشخص و با وقاری نشسته بودم . از قضا باز مداح بذله گویی با ایشان بود . خانم وقتی جوانان را نصیحت کرد، گفت : این حرفها بدرد شما جوانان می خورد که فرصت دارید ، نه من که نود سال دارم . ( دوست بزرگوارم حدود 50 سالش بود، ولی واقعاً جذاب بود ) . تا این حرفو زد ، مداح گفت : ماشالله چقدر خوب موندی ! آدم نود سالش باشه و به این خوشگلی ! بعد از این خنده مردم بود و …