شهر پیغمبر پر از بیداد شد / آسمان لبریز از فریاد شد
نخل ها بر سینه و سر می زدند / طائران عرش پرپر می زدند !
چشم جبرئیل امین مبهوت بود / غرق ماتم عالم لاهوت بود !
کینه توزی را عجب آموختند / قلب مادر را به طفلش دوختند !
آن در و دیوار گلگون گشت وای / فرق حیدر غرق در خون گشت وای !
ضرب سیلی دیده ای را تار کرد / مجتبی با زهرِ آن افطار کرد !
با غلاف تیغ بازویی شکست / شمر ، روی سینه ی مولا نشست !
روی مَه را ، جوهر نیلی زدند / دختری را در کربلا سیلی زدند !
درب ِ بیتِ وحی را افروختند / خیمه ی اهل حرم سوختند !
از دل زهرا برون شد بوی عود / بوی یاس و آتش و اسپند و دود
میخِ در پهلوی محسن درید / تیر شد ،بر حنجر اصغر رسید !
تیغ را قنفذ در عالم تاب داد / دست عباس علی در شط افتاد !
بس نیام و تیغ در رقص آمدند / بوسه بر پهلو و بر بازو زدند !
دست حق در بیعت زنجیر شد / شیر حق بین دو صد خنزیر شد
گنبد نیلی گریبان جاک کرد / عصمت حق را عدو بر خاک زد !
فاطمه یعنی زدن در کوچه ها / مادری را پیش چشم بچه ها !
کیست زهرا ؟ یکه یار مرتضی / هم زره ، هم ذوالفقار مرتضی !
چاره ساز عالمی ، بیچاره شد / کوثر و دخّان ، ز قرآن پاره شد
جای سیلی تا ابد بر روی ماست / تا قیامت میخ در در پهلوی ماست !
ردّ خونِ سینه ات بر جاده است / خاک چادر ، مهر هر سجاده است !
ای که عجّل گفتی و مرکت رسید / عجّلی گو تا فرج آید پدید !
شاعر : مرحوم ابوالفضل سپهر