#یوکابد ۸
درستش هم این بود که لعیا مسائل دینی را از من بپرسد، خوب مثلا من علوم حوزوی را خوانده بودم و لعیا لیسانس ادبیات فارسی داشت.
اما حالا برعکس شده ، هر شب التماس می کنم: لعیا بیا و بهم بگو آن جا چه خبر است؟!
مرگ عجب حادثه عجیبی است!
چه چیزی مثل مرگ، یقین آور است؟! مواجهه با مرگ، انسان را عالم و عارف می کند و تمام حقایق هستی را بیکباره در نظرش عیان می کند!
در حالیکه ما یک ماه دست و پا می زنیم تا یک کتاب را بخوانیم و حفظ کنیم، ولی آنها همه معارف را یکباره وجدان می کنند و در می یابند!
مرگ که سهل است حتی احتضار هم یقین آور است و می گویند: حجابها برای محتضر منکشف می شود، تا آنجا که در روایت آمده اگر محتضر مومنی سرش را به علامت نفی تکان می دهد ، حاکی از این است که فرشتگان خانه ی آخرتش را به او نشان می دهند و به او می گویند : حاضری باز در دنیا بمانی؟ و او اشاره می کند که : نه!
سخت است ولی ارزشش را دارد تا بمیری و در یک لحظه به عین الیقین برسی، و هر چه را که حتی نمیتوانستی حفظ کنی، دفعتا ادراک کنی!
عالم بزرگواری وصیت کرده بود او را در کربلا دفن نکنند، تا یکباره خدمت ائمه نرسد، دلش می خواسته تمام مراحل برزخ را آنطور که درس داده ، به عینه مشاهده کند!
راستش شما که غریبه نیستید، من هم «هوس» کرده ام رنج و عذاب مرگ را بیخیال شوم و بمیرم تا زودتر به یقین برسم !!
من که با درس خواندنآدم نشدم، شاید با مردن آدم بشوم !!
#طرید