#فاطمیه
هرچه بادا باد دیگه میگم!
میدونم اگر برادر و خواهرهام بدونند خیلی ناراحت می شوند، ولی حیف است این خاطره تلخ در دلم بماند!
هنوز انقلاب نشده بود، اوج بی حجابی و تحقیر متدینان بود.
مادرم تازه چرخ خیاطی سینگر خریده بود و پدرم چند روز ،مادرم را می برد طرف های بازار تهران، برای آموزش کار با چرخ خیاطی. اون موقع خانه ما نازی آباد بود.
من هم همراه مادرم می رفتم ،البته کوچیک بودم.
اون موقع همه خانم ها در آموزشگاه بی حجاب بودند و فقط مادرم چادری بود.
مسئول آموزش خانم سالمند شیک پوش و بی حجابی بود با موهای بلوند سشوار کشیده و با فیس و افاده و عینک ذره بینی .
یادم هست خانم مربی داشت به مادرم طرز کار با چرخ یاد می داد، ظاهرا مادرم اشتباه کرد، خانم مربی عصبانی شد، به مادرم حرف تندی زد و با تحقیر محکم زد روی دست مادرم!
تا روی دست مادرم زد، من در حالی که کنار میز چرخ خیاطی روی پنجه پاهایم ایستاده بودم و انگشتانم لبه میز بود ، ترسیدم!
فوری به صورت مادرم نگاه کردم تا ببینم چه عکس العملی نشان می دهد.مادرم چیزی نگفت و سرش را پایین انداخت! دقیقا صورت مادرم یادم هست همانطور که دقیقا قیافه مربی را یادم هست!
نمی دونم مادرم اینو به پدرم گفته بود یا نه ؟!
سنگینی اون نگاه تحقیر آمیز مربی و جسارتش به مادرم، هنوز به قلبم سنگینی می کنه، گمان نمی کنم تا دم مرگ فراموشم بشه!
صلی الله علیک یا ابالحسن یا امام مجتبی ع !
چه می شد گر مرا مادر از آن کوچه نمی بردی
من آن جا را نمی دیدم ، تو هم سیلی نمیخوردی !
#طرید
@shamimemalakut