#زیارت_اربعین
پیاده روی سید مصطفی خمینی در دهه ۴۰ شمسی
« کاروانی با پاهای تاولزده و چهرههای گردآلود رو به سوی کربلا روان بود، در تابستان شبها حرکت میکردیم و روزها اتراق میکردیم و در زمستان بر عکس. به هنگام ظهر و مغرب به هر نقطه میرسیدی، حق عبور از آنجا را نداشتی، مالک و ساکن نخلستان بر سر راه ایستاده بود و زائران را به ضیافت خویش فرا میخواند؛ گویی حریم خود را در جاده خاکی کربلا بخشی از خانه خود میدانست و خارج شدن مهمان را در هنگام ظهر و شب بدون صرف ناهار یا شام، ننگی بزرگ میپنداشت و گاهی که قصد داشتیم تا پاسی از شب به راه خود ادامه دهیم، عربی روستایی جلو میآمد و اصرار میکرد و اگر نتیجه نمیگرفت، تهدید میکرد، با شدت و غضب تفنگ خود را آماده شلیک میکرد اما نه برای کشتن مهمان، بلکه آن را به حاج آقا مصطفی میداد و میگفت: « اگر میخواهید بروید، بروید اما از روی نعش من!»
خاطرات آقای رحیمیان
#سالروز_شهادت_مصطفی_خمینی
@shamimemalakut