#شهادت_امام_عسکری_تسلیت_باد ۲
سعد بن عبد اللّه اشعری، یکی از محدثین نامدار شیعه، می گوید: سؤالات زیادی را یادداشت کرده بودم تا از احمد بن اسحاق بپرسم؛ زیرا او بهترین همشهری من و نزدیک ترین دوست امام حسن عسکری علیه السلام بود.
وقتی به دنبال او رفتم، معلوم شد به قصد سفر به سامرا از شهر خارج شده است. بی درنگ به راه افتادم، در بین راه او را ملاقات و علت دیدار را بیان کردم و گفتم طبق معمول پرسشهایی آورده ام که جواب بگیرم.
وی در حالی که از این دیدار خوشحال بود، به من گفت: خوب شد آمدی، همراهم باش؛ زیرا من به شوق دیدار مولایمان حضرت عسکری علیه السلام به سامرا می روم و سؤالاتی در رابطه با تأویل و تنزیل قرآن دارم. با هم برویم و پاسخهایمان را از منبع وحی بگیریم؛ زیرا اگر به محضر آقا برسی، با دریایی از شگفتیهای تمام ناشدنی و غرائب بی پایان روبرو خواهی شد.
وقتی وارد سامرا شدیم، مستقیما به منزل امام عسکری علیه السلام رفتیم و بعد از کسب اجازه، یکی از خدمتگزاران ما را به داخل منزل راهنمایی کرد. وقتی وارد شدیم، صحنه ای دیدم که زیبایی اش را نمی توانم مجسّم کنم. وقتی چشمم به جمال دل آرای حضرت عسکری علیه السلام افتاد، مشاهده کردم که رخسارش مانند ماه شب چهارده می درخشید و کودکی روی زانویش نشسته بود که در شکل و زیبایی به سیاره مشتری شباهت داشت. موی سرش از دو سو تا بناگوش می رسید و میان آن باز بود، مانند الفی که در بین دو واو قرار گیرد.
به حضرت سلام کردیم. آقا که مشغول نوشتن نامه بود، با مهربانی جواب فرمود و ما را به حضور پذیرفت.
@shamimemalakut
ماه شب چهارده