لاف !
دوستی انشتین را در شهر خودش با یک پالتو کهنه دید . به او گفت : از شما بعید است که این پالتو کهنه را پوشیده اید ؟ در شأن شما نیست ! انشتین جواب داد : در اینجا همه من را می شناسند !
بار دیگر همان دوست ، او را در شهر دیگری با همان پالتوی کهنه دید و به او گفت : باز که این پالتو کهنه را پوشیده اید ! انشتین جواب داد : اینجا که کسی من را نمی شناسد !
بیخود نبوده که انشتین شده ! او به چیزی عمل کرده که بسیاری از مدعیان فقط لافش را زده اند !