قضاوت ۱۲
#قضاوت_عجولانه
حجت الاسلام طباطبایی نقل می کرد که جوانی به من می گفت :
وقتی من در زمان مجردی به مشهد مشرف می شدم و زوج های جوان را می دیدم که در کوچه و خیابان و حرم ، در گوش هم پچ پچ می کنند ، آرزو می کردم که خدایا ، میشه من هم با خانمم بیام مشهد و اینطوری عاشقانه با هم نجوا کنیم ؟
تا اینکه ازدواج کردم و برای اولین بار مشهد رفتیم . از وقتی رفتیم ، مدام خانمم درِگوشم می گفت : باید اینو برای مادرم بخری ، اینو برای خواهرم بخری و من می گفتم ، نمیشه !
تازه فهمیدم که اون زوج هایی که با هم پچ پچ می کردند ، چی بهم می گفتند !