#عید_قربان
حاجیان آمدند با تعظیم
شاکر از رحمت خداى رحیم …
مر مرا در میان قافله بود
دوستى مخلص و عزیز و کریم …
گفتم او را بگوى چون رستى
زین سفر کردن به رنج و به بیم …
شاد گشتم بدانکه حج کردى
چون تو کس نیست اندر این اقلیم
باز گو تا چگونه داشته اى
حرمت آن بزرگوار حریم
چون همى خواستى گرفت احرام
چه نیت کردى اندر آن تحریم؟
جمله بر خود حرام کرده بدى
هر چه مادون کردکار عظیم؟
گفت: نى! گفتمش زدى لبیّک
از سر علم وز سر تعظیم
مى شنیدى نداى حق و جواب
باز دادى چنانکه داد کلیم؟
گفت: نى! گفتمش چو در عرفات
ایستادى و یافتى تقدیم
عارف حق شدى و منکر خویش
به تو از معرفت رسید نسیم؟
گفت: نى! گفتمش چو مى رفتى
در حرم همچو اهل کهف و رقیم
ایمن از شرّ نفس خود بودى
در غم حرقت و عذاب جحیم؟
گفت: نى! گفتمش چو سنگ جمار
همى انداختى به دیو رجیم
از خود انداختى برون یکسو
همه عادات و فعلهاى ذمیم؟
گفت: نى! گفتمش چو مى کشتى
گوسفند از پى اسیر و یتیم
قرب حق دیدى اوّل و کردى
قتل و قربان نفس دون لئیم؟
گفت: نى! گفتمش چو گشتى تو
مطّلع بر مقام ابراهیم
کردى از صدق و اعتقاد یقین
خویشى خویش را به حق تسلیم؟
گفت: نى! گفتمش به وقت طواف
که دویدى به هروله چو ظلیم
از طواف همه ملائکتان
یاد کردى به گرد عرش عظیم؟
گفت: نى! گفتمش چو کردى سعى
از صفا سوى مروه بر تقسیم
دیدى اندر صفاى خود کونین
شد دلت فارغ از جحیم و نعیم؟
گفت: نى! گفتمش چو گشتى باز
مانده از هجر کعبه دل به دو نیم
کردى آنجا به گور مر خود را
همچنانى کنون که گشته رمیم؟
گفت: از این باب هر چه گفتى تو
من ندانسته ام صحیح و سقیم
گفتم: اى دوست پس نکردى حج
نشدى در مقام محو مقیم
رفته و مکّه دیده آمده باز
محنت بادیه خریده به سیم
گر تو خواهى که حج کنى پس از این
این چنین کن که کردمت تعلیم!!
#ناصر_خسرو