«اسماعیل برای ابراهیم تنها یک پسر برای یک پدر نبود، پایان یک عمر انتظار بود،
پاداش یک قرن رنج ،ثمره یک زندگی پر ماجرا
و نویدی عزیز ، پس از نومیدی تلخ،
واسماعیل تو شاید خودت باشی!
شاید خانواده ات، یا شغلت، ثروتت، حیثیتت، چه می دانم؟!
اما برای ابراهیم ، اسماعیل پسرش بود.
ابراهیم بنده خاضع خدا،بت شکن عظیم تاریخ
اکنون در بحبوحه ی انتخابی دشوار!
کدامین را انتخاب می کنی؟
خدا را یا خود را؟
سود را یا ارزش را؟
پیوند را یا رهایی را؟
مصلحت را یا حقیقت را؟
ماندن را یا رفتن را؟
خوشبختی را یا کمال را؟
لذت را یا مسئولیت را؟
زندگی برای زندگی را یا زندگی برای هدف را؟
علاقه و آرامش را یا عقیده و جهاد را؟
غریزه را یا شعور را؟
عاطفه را یا ایمان را؟
پدری را یا پیامبری را؟
پیوند را یا پیام را ؟….
ای از جان گذشته از اسماعیل درگذر!
انتخاب کن ابراهیم!
چه جانکاه هنگامی که آدمی ایمانش می خواند و دلش نمی خواهد!
تردید ، توجیه و بدتر از توجیه غلط،توجیه راست برای گریز از مسئولیت!»
? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ?
این فراز از کتاب حج دکتر شریعتی را دهها بار مرور کرده ام و هر بار دنبال اسماعیل خود، گشته ام، اسماعیلی که عشق به آن مرز های بندگی را مبهم می کند و راه رفتن به ملکوت را دشوار!
اسماعیلی که آهسته می آید و در دل انسان جای می گیرد و یکباره انسان را از درون تهی می کند!
کاش همه آنان که امروز در منی قربانی می کنند، ابراهیم بودند!
@shamimemalakut