شکرآب
#المراقبه
کلثوم خانوم ، از اقوام ماست که زن روستایی مهربانی است ، خدایی خیلی دوستش دارم.
یک بار که همسایه شون اومده بود از پسر کلثوم خانوم شکایت کنه که چرا پسرم کتک زده، کلثوم خانوم هم با زن همسایه ، دوتایی افتاده بودند به جون پسر خودش و حسابی کتکش زده بودند!!
به هر حال قضیه تموم شده بود، ولی اقوام مدام کلثوم خانوم دوره می کردند و دست می گرفتند که همسایه پسرت می زد تو چرا مشارکت می کردی ؟!
می گفت : مادر جون ! حقش بود کتک بخوره!
یعنی عمراً کلثوم خانوم بذاره پسرش بین اون و همسایه جدایی بندازه!!
الغرض دنیا با همه پستی و بلندیش می گذره و همه ما رو ول می کنند و می روند، بخاطر همسر و بچه و اقوام و مال و اموال ، نذاریم بین ما و خدا شکرآب بشه !
دست آخر ما می مونیم و خدا !