21) مغرور نشوید : یک سال جشن عصر نیمه شعبان را در یکی از روستاهای اطراف ، به تنهایی عهده دار شدم . جشن در یک سوله ورزشی و با جمعیت زیاد بود .
تمام برنامه بسیار عالی برگزار شد و به همه خیلی خوش گذشت .آنروز من از اینکه توانسته بودم کار به این عظمت را ، به تنهایی مدیریت کنم ، خیلی خوشحال بودم و در پوست خود نمی گنجیدم .
فردا هم جای دیگری برنامه داشتم و مشغول نقشه کشی برنامه فردا شدم . وقتی به خانه رسیدم ، دیدم کلید را جا گذاشته ام و بچه ها هم نزد مادرم رفته بودند . کمی در کوچه بالا و پایین رفتم . تا اینکه دیدم یک دسته خانم چادری به دو خانه بالاتر از ما می روند .
به ذهنم آمد جشن است، پس من هم با ایشان بروم .
آمدم جلو و گفتم : میشه من هم بیام ؟ معلم قرآن آنها آشنا در آمد و من را شناخت و گفت : خواهش می کنم .
چشمتان روز بد نبیند ، دختر جوان همسایه در بستر مرگ بود و خانم ها آمده بودند که برای او دعا کنند !
انگار از بلندی افتاده باشم ، حالم دگرگون شد .
خصوصاً به او گفتند : خانم فلانی از سادات است و آمده دعا کند تا خوب شوی .
او چنان دست مرا گرفت و با صدای ضعیفی التماس می کرد دعایش کنم که هنوز آن دستها یادم است .
غروب به خانه برگشتم و تا چند روز حرف نمی زدم .
برنامه ی روز عید را هم یکجوری جمع و جورش گردم .
هفته بعد به صدای لااله الا الله از خانه بیرون دویدم . داشتند او را می بردند !
غصه دار تر این بود که پدر و مادر او از هم جدا شده بودندو اینجا خانه نامادری بود و آنجا خانه ناپدری و دختر معصوم ، یک هفته اینجا بود و یک هفته آنجا دربدر بود !
نکته : 1) مغرور نشوید .
2)تعادل روحی خود را حفظ کنید .
.