جایزه
#یوکابد ۱۶
وقتی متین (پسر لعیا) کارنامه اش را بهم نشان داد، قول دادم برایش جایزه بخرم.
حالا ماشینی که برایش خریده ام، در کیفم است! مدام با خودم می برم که به او بدهم، باز مردد می شوم و بر می گردانم!
از این به بعد اگر به خانواده ی لعیا بیشتر زنگ بزنم و حال و احوالپرسی کنم یا سر بزنم، محبت محسوب نمی شود، ترحم محسوب می شود!
اما اگر از قبل اینطوری بودم، ترحم محسوب نمی شد!
کاش از قبل اینطوری بودم!
حیف که چه فرصت هایی را برای محبت کردن از دست داده ام!
حالا صدبار هم جبران کنم، تلخ و گزنده است!
#طرید