تق تق ! من مرگم !
برای کلیه و کبد و قلب آدم ، مهم نیست امروز روز دفاعیه است ، روز افتتاحیه است ، روز خواستگاری است ، روز عروسی است !
بدون هماهنگی ، کار خودشان را انجام می دهند !
مثل قلبِ پدرِ عروسی که وسط شام عروسی از کار افتاد !
خیلی صحنه ی غم انگیزی بود ، وقتی عروس با آن لباس و آرایش بر سر و صورتش می زد !
.
مرگ از ما اجازه نمی گیرد !
مرگ با ما هماهنگ نمی کند !
.
قشنگ بود