14) بن بست 204 ) دیشب خانم مانتویی که حجاب خوبی هم نداشت ، در جلسه روضه ، بهم می گفت : وقتی شوهرم از دستم عصبانی می شود ، زبان به دشنام به اهل بیت باز می کند و من احساس می کنم ، الان سقف خانه فرود می آید ! من بخاطر بچه هایم ، او را 30 سال تحمل کرده ام ، اما دیگر نمی توانم کفر گویی اش را تحمل کنم ! ! !
او می گفت : پدرم فرد مؤمنی بود ، با این حال حاضرم به من دشنام بدهد ، به پدرم دشنام بدهد ، ولی با اهل بیت کاری نداشته باشد ! استیصال او ، باعث شد که مشکلات خودم یادم برود !
یا امام حسن مجتبی ع و یا ابا عبد الله ع : دلهای ما با اینکه غرق کدورت است ، ولی خیلی نازک است ! حتی شنیدن دشنام به شما ، برای ما غیر قابل تصور است ! چکار کنیم ؟ تار و پود دلهای ما را که می بافتند ، با محبت شما بافته اند !
اما چگونه باور کنیم 70 سال در مقابل چشمان ملکوتی شما ائمه طاهرین ، در منابر و نماز جماعات و نماز جمعه ها ، پدر بزرگوارتان امیرالمؤمنین ع را دشنام بدهند ؟ ما شنید ه ایم که مسجد محل رفت و آمد ملائکه است ؟ وای من ! بر سر آنها از این دشنام ها چه آمده است ؟ ما همگی فدای اشکهای چشم شما ! چشمان گنه کار ما را قبول کنید و به چشمان ما اجازه دهید که برای این مصیبت شما تا ابد بگرید !
ما همگی فدای اشکهای چشم شما !
بسیار زیبا به وبلاگ ما هم سری بزنید