#المراقبه
به کاتب دربار هارون الرشید گفتند: دنیا را چگونه دیده ای؟
گفت : دنیا را اینچنین دیدم که اول ماه ، در دفتر دربار، نوشتم هزینه عطر برای ” جعفر برمکی” چهار هزار درهم و در آخر ماه نوشتم، حصیر برای سوزاندن جسد “جعفر برمکی"، چهار درهم!
( برمکیان، خاندان ایرانی بودند که در دربار هارون الرشید عزت و اعتبار زیادی داشتند، اما یک روز در حالی که صبح در نهایت قدرت و ثروت بودند، شب هنگام همه مردان خاندان آنها ، گردن زده شده و زنانشان گدایی می کردند!)
عالم بزرگواری از قول عراقی ها نقل می کرد : روزی تاجر معروفی در آستانه ی تجارتخانه ی خود نشسته بود، گدایی که از آنجا رد می شد، به او گفت : خدا تو را مثل من نکند، یک کمکی به من بکن! تاجر از این حرف گدا برآشفته شده و گفت : خدا اگر بخواهد من را مثل تو کند، ۱۵ سال باید نقشه اش را بکشد!
بعد از این گفتگو، سرهنگی عراقی که از جلوی تجارتخانه آن تاجر رد می شد، توسط فرد ناشناسی، مورد اصابت گلوله قرار می گیرد و جسدش به روی پله های آن تجارتخانه می افتد. صدام آن روز، تاجر و خانواده اش را اعدام کرده و تمام اموالش را مصادره می کند!
#طرید
@shamimemalakut