#المراقبه
استکان کمرباریک لب طلایی نازنینم را شستم و کنار سینک گذاشتم و طبق معمول زیر لب غر زدم : انگار توی این چایی نخورند روزشان نمی گذرد!
( آخه بچه ها خوششان می آید توی لیوان ها و استکان های مهمان ، چایی بخورند !!)
بعد که شروع کردم با عصبانیت روی کابینت را بسابم که لکه های چربی و … پاک بشوند ، دستم خورد و استکان با شدت افتاد و شکست !! با بهت و ناباوری نگاه کردمش! اصلا این ضربه ای نبود که استکان بشکند، انگار خودش ، قصد خودکشی داشت..! آهسته استکان را بی سر و صدا سُر دادم توی سطل زباله، تا بعدا قضیه را یکجوری جمع و جورش کنم !!
بعدش دوباره آنالیز کردن خودم شروع شد : خانوم استاد حوزه ! اگه بچه ها هم استکان را می شکستند، اینطوری یواشکی سُر می دادی توی سطل زباله و صداش در نمیاوردی ؟! نه دیگه ، دوباره اینو پیراهن عثمان می کردی که چقدر دست و پا چلفتی هستید و …!!!
بله ! داستان اینه که مومن باید اهل انصاف باشه. یعنی نصف نصف ! یعنی همانطور که با خودش است با همه باشه!!
یعنی غذایی که برای خانواده یا مهمان می پزد براش فرقی نکنه! یعنی لباسی که برای فقیر و ثروتمند می دوزد براش فرقی نکنه! یعنی تحقیقی که برای مدرسه می نویسد یا یک همایش بین المللی براش فرقی نکنه! یعنی پذیرایی از کارگر و بنّا که همیشه دست و لباسشان خاکی است ، با پذیرایی از دکتر و پرفسور براش فرق نکنه، یعنی درست کردن تاکسی داغون جعفر آقا با ماشین لاکچری آقای دکتر، براش فرقی نکنه ، … چون در همه ی اینها مخاطب ما ، انسان است و انسان ها در انسانیت فرقی ندارند!
من در اولین اصل انسانی بودن و انسانی زیستن ، روفوزه ام ! چون در همه چیز اول به تحصیلات و ثروت و پایگاه اجتماعی آنها نگاه می کنم بعد قابلمه برایشان بار می گذارم!
باید دوباره در امتحان بازپذیری بندگی شرکت کنم !!
#طرید