#حقایق_عاشورا 10
و براستی چه ساده لوحند آنهایی که می خواهند با آشتی با فرهنگ غرب ، حقی را برای ایران اسلامی حفظ کنند و از این طریق به اسلام و انقلاب آبرویی بدهند !
ارزشهای جهت دهنده ی واقعی ، از درون فرهنگ کفر صادر نمی شود ، بلکه از درون فرهنگی برمی خیزد که تسلیم فرهنگ اموی نشده است !
غربزدگی امروز می خواهد ما را از عهد حسینی ( که حیات را معنی دار می کند ) جدا کند و به عهد اموی ، که همان لذت جویی و رفاه طلبی افراطی است ، بکشاند !
هشدار که فریب نخوریم و از کربلا جا نمانیم !
تا آدمی از پوسته و قالب خویش در نگذرد ، به کرانه های تازه و ناب زندگی جاودانه دست نخواهد یافت !
آدمی در چشیدن مرگ است که شیرینی حیات را حس می کند و دامنه ی حیات خود را گسترش می دهد !
آیه « کل نفس ذائقه الموت » شاید همین معنا را می رساند که هر نفسی مرگ را می چشد ، نه آنکه مرگ او را ببلعد ! معمولاً خوراکی ها را می چشند !
قضاوت در مورد مرگ و زندگی ، باید بعد از اتمام مراحل دنیوی و ورود به عالم اخروی باشد . اینجا برای قضاوت کردن ، زود است .
میر داماد : از تلخی مرگ نترس ، که تلخی آن در ترسیدن از آن است !
سهروردی : ما حکیم را حکیم نمی دانیم ، مگر وقتی بتواند با اراده ی خود ، خُلع بدن نماید ! !
آدمی هر چقدر بتواند موت های متعددی را تجربه کند ، مراحل حیات را سریع تر طی می کند و این موت ها به تداوم حیات او می انجامد !
از جمادی مردم و نامی شدم ، وز نما مردم ز حیوان سر زدم
مُردم از حیوانی و آدم شدم ، پس چه ترسم ، کی ز مردن کم شوم ؟
جمله ی دیگر بمیرم از بشر ، تا برآرم از ملائک بال و پر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو ، کل شیء هالک الا وجهه
احساس لغو و بیهودگی دنیا ، معلول ناهماهنگی میان غریزه ذاتی و تلقین اکتسابی است !
زبانِ سر ، ادعای نیستی می کند و زبان استعداد ادعای جاودانگی !
عدل الهی ، شهید مطهری
ما از این دامنه ی تمایل و استعداد « میل به جاودانگی » خود بی خبریم .
این تمایل در ما غوغا می کند و مانند یک پرنده ی اسیر در قفس ، خود را به در و دیوار قفس می کوبد ، اما همه به ما می گویند : مرگ بد است ، تلخ است ، با گریه و سختی همراه است ! و لذا ما دچار تعارض می شویم !
چقدر مرگ مظلوم است ! برای اثبات هویت واقعی و مفید خود ، چکار باید بکند ؟
نقل شده که امت یکی از پیامبران بنی اسرائیل ، از مرگ شکایت کرده و از پیامبر خود خواستند که خدا قانون مرگ را از میان بردارد !
پیامبر پیام امت را به خدا رسانید و خداوند درخواست آنها را قبول کرد .
تا چند سال اوضاع آنها خوب بود ، اما اندک اندک تعداد سالمندان و بیماریها افزایش یافته و زندگی جوانان و کودکان دستخوش مصیبت گردید .
و قحطی به آنها روی آورد بحدی که از شدت گرسنگی اقدام به خوردن کودکان کردند .
آنگاه از خواسته ی خود پشیمان شده و از خدا خواستند قانون مرگ را برگرداند .
یعنی بخاطر این در زندگی به ما خوش می گذرد ، چون قبلی ها جایشان را به ما داده اند !
بهتر است در مورد مرگ کلی نگر باشیم ، نه جزیی نگر !