خیلی سال پیش، وقتی ما از تهران به کرج مهاجرت کردیم، غریب و بیکس بودیم و از فامیل دورافتاده!
مرحوم مادرم طبق نذر قدیمی اش ایام فاطمیه را روضه می گرفت و یک شیخ محترم پیری را برای روضه دعوت می کرد و صندلی شیخ را در بیرون اتاق می گذاشت و خانم ها داخل اتاق می نشستند.
اما چون غریب بودیم ، با وجود دعوت از همسایه ها، اغلب روضه هایمان خلوت بود!
بعضی روزها که هیچ کس نمی آمد من و خواهرم ، همه کفشهای مادرم و خودمان را دم در جفت می کردیم تا شیخ متوجه نشود کسی نیامده !
شیخ هم حسابی روضه می خواند و می رفت در حالی که کسی در اتاق نبود!
حالا داستان ما هم با پیام رسان “بله ” اینطور شده که نمی دونیم کسی این مطالب را می خواند؟ نمی خواند؟
اصلا کسی اینجا هست؟ نیست؟
@shamimemalakut