موضوع: "بدون موضوع"
علما و اولیاء الهی ، برای وسعت رزق و روزی امام جواد ع را واسطه می کنند.
دعای وسعت رزق امام جواد علیه السلام، بعد از هر نماز واجب بخوانید:
اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ بِحَقِ وَلیِّکَ مُحَمَّدِ بنِ عَلیِّ التَّقی الجَواد علیه السلام اِلّا جُدتَ به عَلیَّ مِن فَضلِکَ و تَفَضَّلتَ بِهِ عَلیَّ مِن وُسعِکَ وَ وَسَّعتَ بِهِ عَلیَّ مِن رِزقِکَ و اَغنَیتَنی بِحَلالِک عَن حَرامِک و بِفَضلِکَ عَمَّن سِواکَ و جَعَلتَ حاجَتی اِلَیکَ و قَضاءَها عَلَیکَ اِنَّک لِما تَشاءُ قَدیر.
@shamimemalaku
روز دحوالارض بود.
انگار شکایت غیرحضوری جواب نمی داد گفتم برم حضوراً خدمت امامزاده برسم و ضمن طرح شکایت، بست بنشینم و برای اینکه از این تحصن استفاده مطلوب کنم، کتابم هم برده بودم تا برای امتحان بخونم.
داخل ضریح روشن بود، اما بخاطر صرفه جویی در کولر، خیلی گرم بود و بیرون حرم، داخل شبستان خنک بود و برای صرفه جویی در برق تاریک بود! این تورم و گرانی چه کارها نمی کند!
یک ساعتی کنار ضریح دعا خواندم، گرما کلافه ام کرد، آمدم داخل شبستان و راسته کولر را گرفتم و نشستم. البته غیر از من تعدادی هم اونجا نشسته بودند. از آن شبستان به این بزرگی، همه در دو متر مکعب جمع شده بودند!
دو ساعتی مطالعه کردم که صدای زن جوانی ، در شبستان پیچید: آماندا ندو ! آتیلا زمین نخوری! آماندا دختر سه ساله بود و آتیلا پسر دو ساله.
و داستان شروع شد چون ایشون هم بخاطر گرما به جمع ما اضافه شد و فکر کنم تا غروب هزار بار داد زد: آماندا! آتیلا!
خیلی تلاش می کردم که حواسم پرت نشود، تاریکی را می توانستم تحمل کنم، اما داد و بیداد زن جوان روی اعصابم بود! خواستم اعتراض کنم، گفتم شاید خانه ی شان آپارتمانی است و اینجا پناه آورده اند، چون با تجهیزات کامل آمده بودند.
یاد آمیتیس دختر بهار افتادم که مدتی طول کشید تا اسمش حفظ کنم و یاد نوه منیر خانوم که روز مبعث بدنیا اومده بود و اون وقت اسمش گذاشته بودند کارن!
چند سالی است که اسامی عجیب و غریب به سر زبانها افتاده است. در روایت است که حق فرزند ، نام نیکو، آموختن قران و تربیت نیکوست، شاید این نام ها الآن موجب فخر دنیوی افراد باشد، اما مطمئنم روز قیامت وبال آنها خواهد بود و از والدین آنها خواهند پرسید که چرا سهل ترین و ساده ترین حق فرزند خود را بجا نیاوردید و چه عالمی می شود روز قیامت وقتی افراد را به این اسم ها صدا کنند!
اهل بیت حق زیادی به گردن ما دارند، و نامگذاری فرزندان به اسم آنها، ضمن ترویج شعائر دینی، کمترین پاسخ به زحمات آنهاست.
طلبه فاضلی داشتم که اسمش مهوش بود. تمام فضایل را داشت الا اسمش که خیلی آزارم می داد، یکروز آهسته در گوشش گفتم: نمیشه اسمت عوض کنی؟ با تعجب نگاهم کرد و گفت: واقعا؟! گفتم : بله. وقتی همین حرفها را بهش زدم، گفت تا بحال به این مسئله فکر نکرده بودم!
یکسال بعد پیام داد: استاد اسمم را در گوشیتان اصلاح کنید و بجای مهوش بنویسید، فاطمه!
به به از این بچه شیعه ها که کار اشتباه والدین خود را اصلاح می کنند!
@shamimemalakut
فردا ، ۱۷ مرداد روز خبرنگار است.
خبرنگاران، افراد زبده ای هستند که نقش ویژه ای در روشنگری جامعه دارند و همیشه در تلاش و تکاپو هستند که بتوانند سوژه های خاص را پیدا کنند و خبرهای دست اول را، روی آنتن ببرند.
برخی از خبرنگاران با خبرهای راست خود مشهور می گردند و برخی با خبرهای دروغ خود، آتش دوزخ را برای خود می خرند.
اما خبرنگارانی هم هستند که با اینکه در تبحر و صداقت آنها شکی نیست، ولی کارت خبرنگاری ندارند و از جایی هم حقوق نمی گیرند.
خبرنگارهایی که ریزترین جزییات را ثبت می کنند و چیزی از دید آنها مخفی نمی ماند، با این تفاوت که خبر آنها، روز قیامت روی آنتن می رود!
الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَىٰ أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺮ ﺩﻫﺎﻥ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﻣﻬﺮ ﺧﺎﻣﻮﺷﻰ ﻧﻬﻴﻢ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺳﺨﻦ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻋﻤﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﻣﻰ ﺷﺪﻧﺪ ، ﮔﻮﺍﻫﻰ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ !
یس / ۶۵
#طرید
@shamimemalakut
#المراقبه
پدرم می گفت : قبل از انقلاب ، یه آقایی بود که به کراوات علاقه عجیبی داشت و حتی برای هر کار جزیی و بی ارزش هم کراوات می زد!
یک روز جمعه ، برای اضافه کاری به محل کارش که چاپخانه ای بود، رفته بود. در حین کار وقتی خم شده بود دستگاه را نگاه کند، کراواتش داخل دستگاه فرو رفته بود و بالطبع گردن وی به سمت دستگاه کشیده شده بود!
تلاش و دست و پا زدن مرد فایده نکرده بود و فردا صبح او را در حالی پیدا کردند که خفه شده بود!
آری به هر کس و هر چیزی که امید ببندی ، به همان واگذار خواهی شد!
#طرید
@shamimemalakut