موضوع: "بدون موضوع"
#زیارت_اربعین
نیمه شب به موکب حضرت معصومه س رسیدیم!
انگار به خانه ی پدرم رسیده بودم! داخل چادرها جا نبود، در حیاط، روی زمین سرد، گوشه ای را پیدا کردم و خوابیدم، راحت و آسوده، انگار سرم روی دامان مادرم بود!
وای بر من ای بانوی مهربانی ها، اگر روز قیامت، پیدایت نکنم!
ما به شما و برادرتان انس گرفته ایم!
#طرید
@shamimemalakut
#زیارت_اربعین
با یک شبه داعشی از کربلا به مرز خسروی آمدیم، با اینکه برای انتقال ما ۱۰ نفر ، حدود سه میلیون تومان طی کرده بود، مدام دنبال یک بهانه بود که یک کتک کاری راه بیندازد و یا ما را وسط راه پیاده کند!
حرف زدنش ، داعشی های فیلم سینمایی« به وقت شام » را تداعی می کرد!
ماشین را اصلا نگه نمی داشت، حتی برای آبجوش شیر کودک دو ماهه! عمداً ماشین را جوری در دست اندازها می انداخت که سرمان به سقف می خورد!
هوا گرم بود، حالم داشت بهم می خورد !
نگرانی ناشناخته ای به سراغم آمده بود!
مسیر خلوت بود، بیابانهای اطراف همگی خاکستری رنگ بودند!
یکدفعه دلم برای وطنم و امنیت آن ، برای خیابانها و کوچه هایش ،برای زمین و آسمانش تنگ شد!
رحمت ابدی خدا بر شهیدانی که نعمت امنیت را ارزانی ما کردند و خودشان رفتند!
دوست داشتم به مرز رسیدم، خاک وطنم را ببوسم!
#مرز_خسروی
#طرید
@shamimemalakut
#زیارت_اربعین
دو سه بار در مسیر دیدمش!
سر بزیر و ساکت می رفت!
صدایش هم در نمی آمد!
متوجه نمی شدم خسته است یا نه!
یکبار هم کنار جاده داشت چیزی می خورد!
بر خلاف همه که به او توجهی نمی کردند، بودنش حالم را منقلب کرده بود!
نکند از من جلو بزند !!
.
.
.
او گوسفندی بود که با شتاب و عجله با زائران همراه شده بود، تا برای اطعام زائران اربعین در کربلا قربانی شود!
خدا او را پذیرفته بود، مانند گوسفند هابیل!
#طرید
@shamimemalakut
#زیارت_اربعین
#حب_الحسین_یجمعنا
زهرای سه ساله از هم سفران بود، معمولا داخل یا پشت بام کالسکه نشسته بود ، اما گاهی هم با دم پایی نایلونی کش دارش پیاده همراهی می کرد. در کربلا دم پایی را پایش می کردم ، با شیرین زبانی بهم گفت: خاله ببین پام اوف شده!
نگاه کردم دیدم پایش تاول زده بود !
#طرید
@shamimemalakut