6 ) یلدای غیبت : بر سر درگاهت نوشته ای ” پس از خرید باز پس نمی دهم مگر آنکه فروشنده خودش بخواهد پس بگیرد !” و همه ی امید ابلیس ، به همین مگر است ! به صرافت افتاده مرا به جایی بکشد که هوس پس گرفتن بکنم ! بی مروت بد جوری احاطه ام کرده و اگر از گرد راه نرسی ، خدای ناکرده مرا از تو می گیرد ! اگر با من وداع کنی ، راکد می مانم ، اگر از من دست بداری ، خویش را از هیچ جرمی بری نمی شمرم !
تو که بروی ، به دنبالت سرمایه انسانیت از کف می رود و تجارت یاس می شکند ! مرا از جنّات عنایتت بیرونم مکن ! با تمام قوتم می دوم و دست و پا می زنم ! آه من قلة الزاد و طول السفر ! اما خبری نیست !
من دعاگوی توام ، اما سوز دعای تو در من اثر نکرده است ! شاید از جمودی ، سنگ شده ام و شاید در التماسم ، چیزی از تعارف دیده ای ! اما نه ! من خودم به خطا تن دادم ، خودم نمک کرامتت را خوردم و نمکدان ارادتت را شکستم ، خودم محاوره با تو را به فردا افکندم ، من بودم که خنکای حدیقه تو را از خود دریغ کردم با حرارت جانگداز برهوت غیر تو !
جان را داده اند برای خرج تو کردن ! سر را داده اند برای صرف تو داشتن ، اگر استعداد ، ادای دین به تو نکند ، به چه کار می آید ؟ من هستی بی هویت نمی خواهم ! اگر این دار قالی را ، بر پایه محبت تو بنا نکنند ، از بوریایی بی بهاتر است ! کتاب عمر اگر شالوده اش تو نباشی ، دور ریختنی است !
اکنون از آن حنوط بهشتی که از ردّ پایت سرشته ای ، بر دیدگانم بگذار ! و هیچ نشانی جز در خاطر خودت از من مگذار و تنها بر سنگ مقبره ام بنگار : و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید کهف / 18 . یکباره نرو آقا ! هفت بار برو و برگرد ! تو تنها یاری برای آنکه تنها تو را دارد !
بگشای تربتم را ، بعد از وفات و بنگر / کز آتش درونم دود از کفن برآید !