موضوع: "بدون موضوع"
#یا_امام_رئوف
? ? ? من و دزد و امام رضا!
? سالها پیش، شب جمعهای، در ماه صفر با قطار عازم مشهد شدیم. نمیدانم چرا به دلم افتاده بود که معجزهای از امام رضا ع ببینم. لذا با نیت «و لکن لیطمئن قلبی» از خانه راه افتادم.
? صبح جمعه که به مشهد الرضا ع رسیدیم، مستقیم به حرم رفتیم و من برای دیدن معجزه، به میان مریضهایی که خودشان را به پنجره فولاد بسته بودند، رفتم و کنار آنها نشستم.
? دختر جوان معلولی مقابلم من نشسته بود و هر دو چشم در چشم همدیگر، دعای ندبه را با گریه میخواندیم.
? با بچهها قرار گذاشته بودیم بعد از نماز ظهر، در حیاط همدیگر را ببینیم. وقتی سر قرار رفتم دیدم حاج آقا دارد میآید ولی صورتش تا بناگوش سرخشده است.
با خودم گفتم:” یا خدا! چی شده؟”
حاج آقا گفت: “آقا جون( پدرم) بهم زنگ زد و گفت : دزد، خانهتان را زده است و پلیس آگاهی گفته که صاحبخانه زود بیاید و لیست وسایل سرقت شده را بدهد.”
? چون ما هنوز بلیط برگشت نگرفته بودیم، لذا با اتوبوسی، بلافاصله برگشتیم و خدا میداند که این مسافت 14 ساعته به ما چه گذشت.
? داستان ازاینقرار بود که، ما در طبقه پایین، خانهی دوطبقه ساکن بودیم و با همسایهی بالایی، از جهت اعتقادی درست عکس هم بودیم. وقتی آنها صبح جمعه منزل را ترک کرده بودند ، دزد هر دوخانه را زده بود.
? وقتی ما به خانه رسیدیم، گمان میکردیم مثل فیلمها الآن خانه ما زیر و رو شده است، ولی دیدیم دزدان محترم، درب ورودی خانهی ما را که چوبی بود، شکستهاند و داخل خانه شدهاند، اما چیزی نبردهاند و در عوض نردههای در طبقهی بالا را بریده بودند و مقدار زیادی طلا و پول سرقت کرده بودند.
? تا اینجا قسمت فرعی و متداول ماجرا بود، زیرا بعداً همسایه بالایی مدعی شد، دزد از دوستان ماست و هیئتیهایی که به منزل ما میایند، خانه را زدهاند؛ چون از خانهی ما چیزی سرقت نشده است!
? این حرف همسایه بالایی، مثل پتک بر سرمان فرود آمد، چون ادعای او برای ما بسیار گران بود. به خود آدم دشنام بدهند بهتر است تا به اعتقاداتش.
? بعد از رفتن همسایهی بالایی، رئیس کلانتری حرفی به ما زد که، اگر دنیا را به ما میدادند، اینقدر خوشحال نمیشدیم. او گفت: به نظرم، پرچمهای مشکی که برای امام حسین ع، به درودیوار زدهاید، چشم دزدها را کور کرده است و چیزی ندیدهاند.
? خدایا! ما در حرم امام رضا (ع) دنبال معجزه میگشتیم و معجزه در خانهی ما بود.
? با خودم فکر کردم: پس خوش به حال خانههایی که خانه نیستند، بلکه حسینیهاند.
? خوش به حال آدمهایی که در خانه زندگی نمیکنند، بلکه در حسینیه خدمتگزاری میکنند.
? خوش به حال کاسه، بشقابهایی که برای اهلبیت استفاده میشوند.
? خوش به حال استکانهایی که برای اهلبیت، پر از چایی میشوند.
? خوش به حال فرشهایی که محبان اهلبیت، روی آنها مینشینند و سینه میزنند و گریه میکنند.
? خوش به حال دیوارهایی که به خاطر اهلبیت، روی آنها میخ زده میشود.
? اگر اینطوری فکر کنم، هیچچیز در دنیا، بیطرف نیست. هر چه در دنیا هست، اگر برای خدا و اهلبیت استفاده شود، ماندگار است و هر چه که برای اهلبیت استفاده نشود، بیفایده و در آخرت مایهی عذاب است، حتی اگر آن چیز، خود من باشم.
? خدا نکند روز قیامت، بهاندازهی این اشیاء و ظرف و ظروف ارزش نداشته باشم. آنها خرج اهلبیت شده باشند و من خرج چیز دیگری بشوم. اینها به خاطر اهلبیت، لب پر و شکسته شوند و من به خاطر چیز دیگری، کهنه و فرسوده شوم.
@shamimemalakut
هفته حقوق بشر امریکایی بود.
پرس تی وی، دو تا بچه یوز پلنگ را نشان می داد که تازه به دنیا آمده اند و دنیا را متحول کرده اند! خدا رحم کرده که خودشان حیوانند و نمی دانند که چطوری حلوا حلوایشان می کنند وگرنه نمی شد جمعشان کرد!
البته من هیچ دشمنی با حیوانات در حال انقراض ندارم، ولی واقعا ارزش بچه هایی که درفلسطین، یمن، افغانستان، عراق، سوریه کشته می شوند، کمتر از این یوز پلنگ هاست؟!
غصه دار نسل های پاکی هستم که تا دم در دنیا آمدند، اما فرصت به ظهور رسیدن پیدا نکردند و بشریت از منافع وجودشان بی بهره ماند! انسانهای آسمانی که بودنشان حال همه را خوب می کرد!
@shamimemalakut
امروز در برنامه پرسمان شبکه قران سیما، دکتر امیدیانی که منجم است، چنان با شور زاید الوصفی از عظمت خدا در خلقت آسمانها صحبت می کرد که آدم را مبهوت می کرد. ایشان برای تصور کردن بزرگی سیارات، ارقامی را ارائه می داد که ذهن انسان قادر به احصا آنها نیست.
باغبان و کشاورزها هم همینطورند وقتی از عظمت خدا در عرصه گل و گیاه صحبت می کنند!
زیست شناسان هم همینطورند!
معرفت به خدا در هیچ تخصص و علمی منحصر نیست، راه برای همگان باز است .زیرا احسن الخالقین بودن خدا در تمام ابعاد زندگی بشر ظهور دارد.
ما چطور ؟!
ما در چه موردی تخصص داریم که از آن راه، خدا را بیشتر بشناسیم؟!
آیا یقین داریم که هنوز فرصت داریم؟!
@shamimemalakut