بسم الله الرحمن الرحیم
نذر می کنم اگر این مشکلم حل شود ، کتاب دختران آفتاب را برای طلاب خلاصه کنم و به اشتراک بگذارم .
|
بسم الله الرحمن الرحیم نذر می کنم اگر این مشکلم حل شود ، کتاب دختران آفتاب را برای طلاب خلاصه کنم و به اشتراک بگذارم .
استاد قرائتی می فرمود : شهید سید باقر حکیم فرزند آیه الله سید محسن حکیم ره از مراجع بزرگ عراق از قول پدرشان نقل می کردند که ایشان با یک تاجر شیعه ی بغدادی رفیق بود . ایه الله با ایشان قرار گذاشتند که هر کدام زودتر بمیرد ، به خواب دیگری آمده و از ان عالم خبر دهد . تاجر بغدادی زودتر فوت کرد ، ولی آقای حکیم هر چه منتظر شد ایشان به خوابش نیامد . بعد از یک سال تاجر به خواب ایشان آمد . اقای حکیم علت تأخیرش را پرسید . تاجر گفت : من در مدت یکسال اسیر و گرفتار بودم . چون یکبار که در بغداد تجارتم خوب بود ، مستطیع و واجب الحج شدم ، ولی نرفتم و گفتم بعداً می روم ! هنگام مردن ، به من گفتند : چون حج نکرده ای ، یا یهودی بمیر و یا نصرانی بمیر ( طبق روایات ) ! من خیلی ناراحت شدم . هر چه اصرار کردم که من اعمال زیادی انجام داده ام ، ولی قبول نکردند . حتی امامان را هم دیدم و التماس کردم ، اما فایده نداشت ! تا اینکه حضرت زهرا س را خطاب قرار دادم و گفتم : یا زهرا ! من یهودی بمیرم ! نصرانی بمیرم ! ناگهان خانم به پسرشان حضرت مهدی عج اشاره کرده و فرمودند : ایشان را نگه دارید و شما امسال به نیابت از ایشان حج کنید ! لذا یکسال مرا نگه داشته بودند تا امام زمان عج به نیابت از من حج کردند ! سپس آزاد شدم ! برنامه سمت خدا : 91/6/21 به اندازه شدت اطاعتی که از حق داری ، موجودات تکوینی نظام هستی از تو اطاعت می کنند . مثلا شدت اطاعت از خدا در معصومین به گونه ای بود که خورشید برمی گشت ، ماه نصف می شد ، مرده زنده می شد ، درندگان اطاعت می کردند ، و سوسمار حرف می زد و درخت راه می آمد و چاه پر آب می شد و . . . خوب است شدت اطاعت خود را هم امتحان کنیم . پیشنهاد می دهم با یک مورچه شروع کنیم ! یادم رفت بگم : شدت اطاعت ، نیاز به شدت معرفت دارد . استاد قرائتی می فرمود : کسی کتابی نوشته بود : الاسلام شیء و المسلمین شی ء آخر ! یعنی حساب اسلام را از مسلمانان جدا کنیم و خطای مسلمانان را به پای اسلام ننویسیم ! اسلام به اندازه ی کافی مظلوم است! تا کی باید زیر بار وزر و وبال خطاهای مسلمانان باید کمر خم کند ! پدری به پسرش که در هوای سرد زمستانی ، در حیاط کار می کرد ، گفت : بیا لباس گرم بپوش و بعد برو حیاط ، سرما می خوری ! ولی پسر به حرف او گوش نمی داد و مشغول کار بود ! در آخر پدر ، نوه اش را بغل کرد و به حیاط برد ! پسر ناراحت شده و به پدر اعتراض کرد : چرا بچه ام را به حیاط آوردی ؟ هوا سرد است ، سرما می خورد و مریض می شود ! پدر گفت : خواستم تا بدانی من هم چقدر برایت نگران هستم ! ……………………. همان قدر که ما برای عزیزان و نزدیکان خطا کار خود ، ناراحتیم و برای هدایت و اصلاح آنها دعا و تلاش می کنیم ، اهل بیت هم نسبت به شیعیان خطاکار خود همین حال را دارند ! |
|
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان |