مرگ و حیات در هستی ، نظام متعاقبی را فراهم می آورند .
مرگ یک گروه ، زمینه ی حیات را برای گروه دیگری فراهم می سازد . از لاشه جانوران ، گیاهان تازه می روید .
صدف شکستن و گوهر تحویل دادن ، عامل امتداد فیض حیات است !
اگر مردم هزار سال پیش نمی مردند ، نوبت حیات به ما نمی رسید ! چون محدودیت سنت الهی در روی زمین است ،
لذا حیات به نوبت و فرصت تکامل به نوبت !
درست مثل کلاس آموزشی که جای محدودی دارد و افراد به نوبت وارد شده و تربیت و تکامل پیدا کرده و سپس جای خود را بتدریج به گروه دیگری می دهند !
خیام می گوید :
ترکیب پیاله ای که درهم پیوست
بشکستن آن روا نمی دارد مست !
و بابا افضل جواب می دهد :
تا گوهر جان در صدف تن پیوست
از آب حیات ، صورت آدم بست !
گوهر چو تمام شد ، صدف چون بشکست
بر طرف کُله گوشه سلطان بنشست !
جسم انسان ، بسان صدفی ، روح را در دل خود می پروراند ، شکستن این صدف هنگام تکامل روح ، ضرورت دارد تا به مقامات عالی تری در عالم ملکوت دست یابد !
.